جام زهر و قطعنامهای که ۴ روز بیشتر
دوام نیاورد
علی ستاری
به گزارش روزنامه دریای اندیشه ۳ روز آخر تیر ماه مصادف است با سالروز پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت از سوی جمهوری اسلامی ایران است که در سال 1367 انجام شد و جنگ ایران و عراق را وارد مرحلهای جدید کرد در حالی که پیش از این قطعنامه قطعنامههای بسیاری توسط سازمان ملل و شورای امنیت صادر شده بود اما جمهوری اسلامی ایران به هیچ یک از آنها تن نداده بود لکن در رابطه با قطعنامه ۵۹۸ شاهدیم که ایران اسلامی از مواضع پیشین خود کوتاه میآید و قطعنامه را قبول میکند.
به طور کل ایران و ملت ایران برای سازمانهای بینالمللی خیلی اهمیتی نداشتند و تا زمانی که رژیم بعث عراق دست برتر را در اختیار داشت سازمانهای بینالمللی نقش منفعلانهای داشتند اما کافی بود رزمندگان اسلام به موفقیتی دست پیدا کنند که موجب میشد از صدر تا زین شورای امنیت به تکاپو بیفتد، ملت ایران ۸ سال با رژیم بعث عراق جنگید و در این مدت مجموعاً ۱۷ قطعنامه صادر شد در حالی که شورای امنیت برای جنگ ۸ ماهه کویت ۱۳ قطعنامه صادر کرده است یعنی ماهانه بیش از یک قطعنامه و این امر خود گواهی از میزان اهمیت ملت ایران در این سازمان است.
اولین قطعنامه در جنگ تحمیلی ۶ روز پس از آغاز جنگ تحت عنوان قطعنامه ۴۷۹ صادر شد بدون اینکه اشارهای به تجاوز عراق به تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران شود و دومین قطعنامه یک سال و نیم بعد تحت عنوان قطعنامه ۵۱۴ صادر شد که در آن دوره به دلیل موفقیتهایی که ایران در جبههها کسب کرد و نهایتا منجر به آزادسازی خرمشهر شد بود، بعد از آن قطعنامههای ۵۲۲، ۵۴۰، ۵۵۲، ۵۵۸، ۵۸۲، ۵۸۸، ۵۹۸، ۶۱۲، ۶۱۶، ۶۱۹، ۶۲۰، ۶۳۱، ۶۴۲ و ۶۵۱ صادر شدند اما در میان همه این قطعنامهها قطعنامه ۵۹۸ جایگاه ویژهتری پیدا کرد به طوری که به یکی از بحث برانگیزترین رخدادهای تاریخ انقلاب اسلامی تبدیل شده است که هنوز هم در رابطه با زوایای آن بحثهایی وجود دارد، چرا که عارف دلسوخته قرن حضرت آیت الله امام خمینی(ره) پذیرش این قطعنامه را به عنوان نوشیدن جام زهر تعبیر کردند و از این حیث لازم است که این موضوع را بیشتر مورد بررسی قرار دهیم تا ببینیم به واقع چرا امام بزرگوار از این تعبیر برای پذیرش قطعنامه استفاده کرده است.
چنانچه به تاریخ دفاع مقدس بنگریم یکی از سالهای مهم این دوران سال 66 است که تحولات بسیار مهمی در جبهه ها را برای ایران اسلامی از سوی رزمندگان به همراه دارد؛ در این سال رزمندگان اسلام تمرکز مبارزات خود را از جنوب کشور به سمت جبهههای غرب متمایل میکنند و عملیاتهای بسیاری در محور غرب طرحریزی و اجرا میشود که عمده آنها با پیروزی همراه میشوند و همین امر عرصه را بیش از پیش برای صدام تنگ میکند و جامعه بینالملل که تمام قد در کنار صدام ایستاده بودند را به تکاپو میاندازد؛ طی عملیاتهای سال 66 شهرهای حلبچه، ماووت، سیدصادق و حند قریبه از خاک عراق به تصرف نیروهای ایرانی درآمده میآید و رزمندگان ایرانی موفق میشوند بر بسیاری از ارتفاعات استراتژیک غرب کشور تسلط پیدا کنند و به طور کل موازنه قدرت در جنگ ایران و عراق به نفع ایران تغییر میکند از این رو آمریکاییها که وضعیت صدام را خطرناک میدیدند برای جلوگیری از سقوط او به دست جمهوری اسلامی ایران وارد رویارویی مستقیم با ایران اسلامی شدند و اصطلاحا جنگ نفتکش ها در خلیج فارس آغاز شد.
از طرفی دیگر همزمان با تحولات سال 66 برای نجات صدام از مخمصهای که در آن گیر کرده بود تلاش ابرقدرتها برای افزایش تسلیحات صدام نیز بیشتر شد به طوری که هواپیماهای پیشرفته میگ 31 در این سال توسط اتحاد جماهیر شوروی در اختیار ارتش بعث عراق قرار گرفت و نیروی هوایی ارتش بعث عراق مجهز تر از پیش شد؛ بلوک شرق و غرب در سال 66 از هیچ حمایتی برای نجات صدام دریغ نکردند و از تجهیزات زمینی و هوایی گرفته تا سلاح های شیمیایی و میکروبی را در اختیار صدام قرار دادند و با وجود دست برتر بعثی ها از نظر تسلیحاتی اما صدام باز هم نتوانست خود را در برابر ایرانی ها جلو بکشاند و خود را از حلقه محاصره و طناب داری که بر گردنش آویخته بودند خلاص کند لذا از حد استصال بالا در عملی شنیع و غیرانسانی در 7 تیر سال 66 شهر سردشت از توابع استان آذربایجان غربی را بمباران شیمیایی کرد و 110 تن از ساکنان غیر نظامی این شهر را به شهادت رسانده و 8 هزار تن دیگر را در معرض عوارض گازهای شیمیایی قرار داد، صدام دیوانهوار برای نجات خود دست و پا میزد و در نتیجه این دست و پا زدنها بعثی ها حتی به اهالی کشور خود نیز رحم نکرده و در 25 اسفند 66 حلبچه را بمباران شیمیایی کردند و 5 هزار غیرنظامی را به کام مرگ کشاندند.
طبق شواهد تاریخی موجود همه چیز در سال 66 به نفع ایران پیش میرفت؛ با توجه به پیروزی های عظیم رزمندگان اسلام در جبهه های نبرد حق علیه باطل و شکست ها و استیصال صدام، جامعه جهانی به این نتیجه رسید که باید ادبیات خود را با ایران تغییر دهد.
29 تیرماه سال 66 شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه 598 را برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق صادر کرد در حالی که در آن زمان جمهوری اسلامی ایران در موضع قدرتمندانه ای نسبت به عراق قرار داشت و به تازگی عملیات غرورآورین کربلای 5 را به اتمام رسانده بود. فاو در دست ایران بود و همانطور که قبلا توضیح دادیم سال 66 سال پیروزیهای ایرانیها بود؛ بند اول قطعنامه 598 تاکید داشت که ایران و عراق ذیل یک آتش بس فوری کلیه عملیات ها را خاتمه داده و به مرزهای بین المللی برگردند و عراق نیز آن را پذیرفته بود چرا که این قطعنامه بعد از سالها دفاع ایرانی ها نتیجه اش عقب نشینی و تقدیم کردن مواضع به عراق بود.
نکته بعدی که حائز اهمیت بود اجرای بندهای قطعنامه 598 به صورت ترتیبی لحاظ شده بود یعنی ابتدا باید بند اول که توقف حملات و بازگشتن به مرزهای بین المللی است اجرایی شود بعد روی بندهای دیگر که تعیین متجاوز و پرداخت غرامت است بحث و تصمیمگیری شود و مانند روز روشن بود که عراق به محض اینکه خاکش را پس بگیرد زیر بار غرامت نخواهد رفت و حتی ممکن است حملاتش را با توجه به تسلیحاتی که در دست دارد افزایش دهد؛ لذا جمهوری اسلامی ایران تاکید داشت که بند اول قطعنامه باید به تعیین متجاوز اختصاص داده شود با بی توجهی سازمان ملل و عراق به خواسته های ایران، جمهوری اسلامی در سال 66 قطعنامه 598 را نپذیرفت و جنگ ادامه پیدا کرد اما در یک برهه یک ساله قطعنامه 598 توسط ایران پذیرفته شد و امام از آن به عنوان نوشیدن جام زهر تعبیر کرد که البته پیش بینیها هم درست از آب درآمد و در سال 67 زمانی که نیروها به مرزهای بین المللی بازگشتند صدام دوباره به ایران حمله کرد.
بسیاری از روایت ها مبنی بر این است که سال 67 سالی بود که نیروهای ایرانی با ضعف شدیدی در جبهه ها روبرو شده بودند و جریانی در کشور این موضوع را القا میکرد که مردم و رزمندگان دیگر حاضر به ادامه جنگ نیستند و باید قطعنامه پذیرفته شود؛ این جریان به دنبال این بود که به هر نحوی که شده جنگ پایان بپذیرد و ایرانی که بعد از سالها جنگیدن خود را برای تنبیه رژیم بعث به عراق رسانده است عقبنشینی کند؛ اما با پذیرش قطعنامه پیشبینی دلواپسان آن زمان که در راس آنها امام راحل(ره) قرار داشت درست از آب در آمد و بعد از پذیرش قطعنامه و بازگشت ایران بر سر مرزهای خود عراق مجددا به ایران حمله کرد که در این برهه حضور پرشور مردم برای دفاع از خاک کشور مشخص کرد که القای برخی خواص برای اینکه مردم که رزمندگان دیگر حاضر به حضور در جبهه و ادامه جنگ نیستند ساختگی و اشتباه است و سرّ اصرار بر آن برای تاریخ تبدیل به یک راز شد.
البته همواره تقابل تفکرها و جهانبینیها یکی از اصلیترین رویاروییهای هر جامعهای است مثل جامعه امروز که همواره انقلابیها و تکنوکرات ها در مقابل هم قرار دارند در آن سالها نیز کشور شاهد رویارویی دو تفکر بود؛ تفکر اول که امام خمینی(ره) محور آن بود تحت عنوان" جنگ جنگ تا رفع فتنه" و تفکر دوم که مرحوم هاشمی رفسنجانی از آن پیروی میکرد تحت عنوان "جنگ جنگ تا یک پیروزی"!
امام و فرماندهان تحت امرش معتقد بودند باید جنگ را تا جایی ادامه داد که فتنه به صورت کامل از بین برود؛ به این معنا که اگر جنگ به پایان رسید و طرفین درگیر با پذیرش صلح سر مرزهای بین المللی برگشتند کشور متخاصم نتواند تهدیدی برای جمهوری اسلامی ایران باشد و دوباره به آن حمله کند اما مدیریت سیاسی کشور یعنی مرحوم هاشمی رفسنجانی با القای تفکر جنگ جنگ تا یک پیروزی به دنبال این بود که با کسب پیروزهایی قدرت سیاسی خود را در مذاکرات برای چانه زنی بالا ببرد و سریعا جنگ را خاتمه دهد.
سردار رحیم صفوی فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه پاسداران، طی گفتگویی با «رمز عبور» در ارتباط با اینکه چرا مرحوم هاشمی به دنبال پایان دادن سریع به جنگ بود، با اشاره به هماهنگ نبودن مرحوم هاشمی با امام خمینی(ره) در پیشبرد مسائل جنگ، گفت: رهبری سیاسی جنگ، یعنی آقای هاشمی، با حضرت امام و رهبری نظامی جنگ هماهنگ نبود. به نظر من آقای هاشمی بعد از امام بود و میخواست بعد از امام کشور را اداره کند. لذا میخواست قدرت را در دست داشته باشد و شاید پیش خود فکر میکرد در این جنگ نباید همه چیز از بین برود. این برای حفظ قدرت خود و ادامه حکومت خودش بود که نمی خواست همه منابع کشور از بین برود. آقای هاشمی نگاهش به آینده و قدرت و حکومت بود و به همین دلیل تن به همکاری کامل با نیروهای نظامی نمیداد.
البته ناگفته نماند این تلاش ها منوط به سال آخر جنگ نبود بلکه در سال 64 مجمعی تشکیل شد که به مجمع عقلا معروف شد و دکتر حسن روحانی ریاست آن را برعهده داشت؛ این مجمع بدون اطلاع امام سعی در اتخاذ تصمیماتی برای اتمام جنگ داشتند؛ از طرفی چند دستگی در کشور که منشا آن در دست سیاسیون کشور بود موجب میشد که در جبهه ها با تضعیف مواجه شویم به عنوان مثال محسن رضایی که فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آن زمان بود از یک جایی به بعد میگوید؛ راضی شدیم فرماندهی جنگ بر دوش سیاسیون کشور بیفتد تا شاید از جبهه ها بیشتر حمایت شود.
از سال 65 تلاش سیاسیون برای خاتمه دادن جنگ افزایش پیدا کرد. سردار رشید از فرماندهان ارشد سپاه در دفاع مقدس در خصوص تلاش هاشمی در این راستا پیش از اجرای عملیات کربلای 5 در دی ماه سال 65 میگوید: هاشمی گویی میخواست با نظرخواهی مکرر و زیاد و با ایجاد فضای تردید، از زبان فرماندهان بشنود که نمیتوان جنگید! و این را فرماندهان سپاه بروند خدمت حضرت امام اعلام کنند ولی فرماندهان سپاه هرگز راضی به این کار نمیشدند.
در رابطه با پذیرش قطعنامه 598 یک واقعیت تلخ وجود دارد و آن را امام خمینی(ره) در نامه ای که پس از پذیرش قطعنامه به مسئولان کشور نوشت علنی کرده است؛ امام در ابتدای نامه اش نوشته است؛ «حال که مسئولان نظامی ما، اعم از ارتش و سپاه که خبرگان جنگ میباشند، صریحاً اعتراف میکنند که ارتش اسلام به این زودیها هیچ پیروزی به دست نخواهد آورد…»
البته ناگفته نماند بعد از تلاش های مرحوم هاشمی رفسنجانی نقش نامه محسن رضایی فرمانده وقت سپاه تمام کننده بوده است و امام در نامه ای که دلایل پذیرش قطعنامه را ذکر میکند به نام محسن رضایی استناد میکند و نقل قول های بسیاری از آن می آورد.
امام در بخشی از نامه خود می نویسد: مسئولین سیاسی می گویند از آنجا که مردم فهمیدهاند پیروزی سریعی به دست نمی آید، شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است. شما عزیزان از هر کس بهتر میدانید که این تصمیم برای من چون زهر کشنده است ولی راضی به رضای خداوند متعال هستم و برای صیانت از دین او و حفاظت از جمهوری اسلامی اگر آبرویی داشته باشیم خرج می کنیم.
این نامه امام در 25 تیر 67 یعنی 2 روز قبل از پذیرش قطعنامه 598 خطاب به مسئولین نوشته شده است و امام امت 2 روز بعد از پذیرش قطع نامه در پیامی خطاب به ملت ایران می نویسد:
خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههای معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیدهام، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میکنم…
بعد از پذیرش قطعنامه، عراق که پذیرش قطعنامه را ناشی از ضعف ایران میپنداشت تنها 4 روز پس از پذیرش قطعنامه 598 دوباره به ایران حمله کرد و توانستند دوباره وارد خاک ایران شده و محور اهواز خرمشهر را در دست بگیرند اما نیروهایی که در جبهه ها باقی مانده بودند با اجرای عملیات دفاع سراسری و الغدیر بعثیها را به پشت مرزهای بین المللی بازگردانند.
عهد شکنی صدام به همین جا منحصر نشد و 3 روز بعد حمله گسترده تری با حضور منافقین از غرب کشور انجام شد و توانستند از سر پل ذهاب هم عبور کنند اما با عملیات مرصاد دوباره شکست خورده و به سر جای خود نشستند.