در گفتگو با بانوی نویسنده بستکی عنوان شد:
علاقه، پشتکار و آموزش موتور محرک هر کاری است
اکثر محققین بر این باورند که در دنیای کنونی که هر روز در زمینه علمی، سیاسی، اقتصادی و هنری دگرگونی های تازه ای رخ می دهد، مطالعه منحصر به افراد خاص نمانده و هر شخصی در هر موقعیت و مقامی از آن بهره جسته است چرا که مطالعه و کتابخوانی به عنوان یکی از منابع مهم دستیابی به اطلاعات، عملی فردی به شمار نمی آید که به سبب علاقه و سلیقه شخصی استمرار یافته باشد، بلکه ضرورت های اجتماعی، موقعیت تاریخی و فرهنگی جامعه، نیازهای نظام اجتماعی، علایق و انگیزه های اجتماعی و میزان دسترسی به کتاب، همه از عوامل تعیین کننده ای در فرهنگ مطالعه و کتابخوانی به شمار می روند.
به گزارش خبرنگار دریای اندیشه از بستک، خواندن و مطالعه کمک می کند تا افراد تخیل فعال تری داشته باشند و این تخیل موجب سطح بالاتری از خلاقیت در جامعه میشود.کتاب خواندن حافظه و تمرکز را بهبود می بخشد و همچنین باعث کاهش استرس میشود.بزرگسالان و سالمندانی که وقت خود را با خواندن کتاب می گذرانند نشانههای کاهش شناختی کمتری دارند و در فعالیتهای ذهنی بیشتر شرکت می کنند.
امروزه جوانان کمتر به مطالعه کتاب علاقه نشان می دهند زیرا وجود فضای مجازی و اینترنت و ابزارهایی از این قبیل، اطلاعات مورد نیاز جوانان را در اختیارشان قرار می دهد لذا فرهنگ کتاب خوانی و مراجعه به کتاب به دست فراموشی سپرده شده است.
امروز به سراغ یکی از بانوان نویسنده شهرستان بستک رفته ایم.خانم فاطمه رنور که اصالتا از اهالی روستای کمشک در بخش جناح از توابع شهرستان بستک است.وی متولد 1 فروردین 1359، متاهل و 5 فرزند دارد.خانه دار است و البته به خود می بالد که مهم تر از آن یک مادر است.به دلیل ازدواج زودهنگام تا مقطع دبیرستان بیشتر درس نخوانده و البته به دلایلی سال آخر در دو درس غیبت داشته و در حال حاضر دیپلم دارد.
سلام خانم رنور.چی شد که به نوشتن رو آوردید؟
سلام.یادمه سال اول راهنمایی که بودم دبیر جغرافیا از ما خواسته بود برای فردا یه شعر در رابطه با مادر بیاریم.من یادم رفته بود.وقتی متوجه شدم خیلی ناراحت و پریشان در حد گریه کردن یه جا کز کرده بودم.آخه هیچ وقت نشده بود تکلیفم رو انجام نداده باشم.یکی از بچه ها سال سوم اومد کنارم و پرسید که چرا ناراحتم.منم قضیه رو بهش گفتم.اونم گفت این که غصه نداره بیا خودمون یه شعر بگیم در مورد مادر.یه بیت اون گفت، یه بیت من.یه مصرع من و یه مصرع اون.خلاصه شعرمون جور شد.وقتی دبیرم پرسید این چیه؟ راستشو بهش گفتم.لبخندی زد و گفت دیگه تکرار نشه.همون شعر کج و کوله رو سر کلاس ادبیات هم خوندم که به شدت مورد تشویق دبیر مربوطه قرار گرفتم.این طوری شد که با شعر شروع شد.بعد دوران دبیرستان هم بیشتر به طرف نثر رفتم.دبیرای ادبیاتم خیلی ازم تعریف و تمجید می کردن.همون سال یه داستان کوتاه نوشتم که یکی از دبیرای شمالی گرفت تا برام بررسیش کنه، دیگه نه خودش اومد نه نوشتمو پس فرستاد.تا اینکه درگیر ازدواج و بچه و خونه زندگی شدم.چند سالی همه چیو فراموش کردم.در واقع مسئولیت خانواده منو مدتی متوقف کرد.اما هر از گاهی یه چیزی مثل یه نور از لایه های درونی به سطح خود آگاهم راه پیدا می کرد و قلقلکم می داد تا اینکه یه خواب قشنگ باعث شد دوباره شروع کنم به نوشتن.
تابحال چه کتابایی از شما چاپ شده؟ در موردشون بگید
کتاب اولم بنام «سوگند» در سال ۹۴ توسط انتشارات نوید شیراز به چاپ رسید.سوگند یه رمان سیصد صفحه ای با مضمون اجتماعی عاشقانه است.سوگند دختر معمولی با یک زندگی کاملا معمولی در شرف یک ازدواج زود هنگام که در جریان زندگی با حوادث پیش بینی نشده ای روبرو میشه که توان و قدرت مقابله از اون سلب میشه.زندگیش دستخوش حوادث متعدد و غیر قابل کنترلی میشه.بدتر از اون قسم و سوگندی است که به ناچار اونو در مسیر ناخواسته دیگری قرار میده که حوادث و اتفاقات جدیدی رو براش به همراه داره. دومین کتابم به اسم «خوب و بد زندگی» اواخر سال ۹۶ توسط نشر ایلاف شیراز به چاپ رسید که یک مجموعه داستان کوتاه برگرفته از شش داستان براساس واقعیت های زندگی اقتباس شده.
چی شد که داستان و رمان نوشتید؟
از همون دوره راهنمایی و دبیرستان به خوندن داستان و رمان علاقه شدید داشتم.تمام داستان ها از دل زندگی های دور و برمون به ذهن نویسنده تراوش میکنه.زندگی بدون قصه و داستان، سرد و بی روح میشه.از قدیما به یاد دارم که چقدر بی صبرانه پای صحبت مادربزرگم و پیرهای محله می نشستیم تا برامون از «گپ شو» و قصه های شاه پریون و دیو دو سر و خیلی قصه های شنیدنی دیگه بگن.قصه رو نمی شه از زندگی جدا دونست.زندگی خود قصه است و قصه زندگی هر کسی برای بقیه می تونه شنیدنی، عبرت انگیز و تاثیر گذار باشه.با داستان و قصه ها میشه همراه شد و تجربیات زندگی دیگران رو دید و لمس کرد.
استقبال مردم منطقه از کتاب هاتون چه جوری بوده؟
همه نوع واکنش داشتم.معمولی، بی تفاوت، ناباور، با شک و تردید.حتی از طرف نزدیکان خودم بیشترین عکس العمل های منفی رو دریافت کردم که در خوش بین ترین حالتش، خنثی بودنشون بود.نگاه ها متفاوت و بعضا برام عجیب بود.حتی یکی ازم پرسید این خودتی یا شباهت اسمیه! یکی دیگه بهم گفت: حتما شوهرت کمکت کرده! فکر کنم به این خاطر بود که ایشون سواد دانشگاهی داشتن و من در حد دبیرستان بیشتر نخونده بودم.براشون جای سوال بود.البته عده ای هم بودن که برای خودم و نوشته هام ارزش و احترام قائل بودن و این مسئله رو بیشتر در قشر تحصیل کرده به وضوح می دیدم.به یکی از کتابخونه های لامرد رفته بودم برای کتابم.مسئول اونجا پذیرفت و در مورد این که کارشناس ادبیاتم یا ارشد پرسید.منم مونده بودم چی بگم.راستشو گفتم.در کمال تعجب تمام قد جلوم بلند شد و دوباره اظهار خوشحالی کرد و دوباره بهم تبریک گفت.علاقه، پشتکار و همتم رو ستود.همون لحظه کتابی با امضای خودم رو ازم خرید.خواستم کتابو بهش هدیه بدم ولی قبول نکرد.می گفت باید برای وقت و نوشته نویسندگان حرمت و احترام قائل شد.ایشون حداقلِ کار رو می دونست.از نظر حمایت خرید کتاب هم، اونطور که انتظار داشتم از طرف مردم حمایت نشدم.
کدوم اثر خودتون رو بیشتر دوست دارید؟
یه مادر همه بچه هاش رو دوس داره.چه اونکه با استعداد و زیبا و خوش سر و زبونه، چه اون یکی که شیطون و اعصاب خراب کنه.حتی اونی که شاید معلول و ناقصه.منم همینطور، با اینکه میدونم ایراداتی دارند اونم به خاطر عدم آموزش صحیح و نداشتن راهنما و شاید مطالعه کم، اما چون با تمام احساسم براشون وقت گذاشتم و از تراوشات ذهنی خودم بوده، برام مهم هستند.کرونا با تمام دردسرها و بدی هاش لااقل این خوبی رو داشت که کلاس های مجازی آنلاین بیشتر بشه و منم از این فرصت استفاده کردم برای آموزش دیدن.
نویسندگی از علاقه شخصی شماست یا جزء کار اصلیتان؟
البته که از علاقمندی های خاص خودم هست و وقتی چیزی یا کاری جزء اولویت های اول زندگی شخص باشه، میشه گفت کار اصلیش هم هست.این دو بی ربط به هم نیستند. بلکه در کنار هم کامل کننده هستند و لذت بخش.یادم هست پدر و مادرم همیشه از قسم خوردن با احتیاط حرف می زدن.می گفتند حتی به شوخی هم نباید آن را به زبان بیاورید.قسم و قرآن حرمت دارد.مثل اینکه در گذشته های خیلی دور به خاطر یک قسم مشکلاتی برای خانواده ام بوجود آمده بود.البته من این حجم از وسواس و پایبند بودن به آن را فقط در افراد و خانواده هایی که دید کاملا مذهبی و عمیق به این قضیه دارند اینقدر مهم و حیاتی و با اهمیت می بینم و پایبند به آن وگرنه خیلی ها ممکنه به دروغ هم قسمی بخورند، کَکِشون هم نگزه.پس به طرز فکر و تربیت خانوادگی هم برمیگرده.برای همین همیشه این پیش زمینه از سوگند در ذهنم بود.قبلا هم اشاره کردم که از یک خواب شروع شد و این دو را با هم تلفیق کردم.کتاب خوب و بد زندگی هم از موضوعاتی مثل اخبار، شنیدنی های دور و برم، روزنامه و اتفاقاتی که می شنیدم گرفتم.به صورت یک داستان آن ها را بیان کردم تا برای خواننده جذابیت بیشتری داشته باشد.مثلا یکی از داستانهای خوب و بد زندگی اسمش هست «چرا پدر بزرگ چوپان دروغگو شد».اینو از یک صحنه از فیلم برداشت کردم.تلویزیونو که روشن کردم صحنه آخر فیلم بود.پیرمردی عصا به دست آرام آرام از منزل خارج شد و سوار آمبولانسی که خودش خبر کرده بود شد.قبل رفتن پیرزن همسایه بهش گفت: پیرمرد این کارها آخر عاقبت نداره.اونم جواب داد: تو کاریت نباشه فقط به بچه هام خبر بدین که من بیمارستانم.همین صحنه آخر فیلمو که دیدم برای من جرقه ای بود که در موردش داستان بچه های ناسپاسی رو بنویسم که پدرشان برای دیدنشان مجبور شده متوسل به دروغ بشه.به این صورت چیزهای جالب و شنیدنی که ذهنم رو درگیر می کنه می نوشتم.البته یکی از داستان هام به اسم «ازدواج سفید» رو ارشاد از کتابم حذف کرد.
چه توصیه ای برای علاقمندان به نویسندگی دارید؟
پی علایق خودشون برن.براش تلاش کنن.به نظرم موتور محرک هر کاری اول از همه علاقه است، بعدش پشتکار و آموزش. اینها از نون شب هم واجب تر میتونه باشه برای شخص.خواندن، خواندن، خواندن، آموزش، آموزش، آموزش، نوشتن، نوشتن و نوشتن.برای من تا قبل از این آموزش جاش خالی بود که الان فکر کنم با همین گوشی های دم دستمون همه می تونیم بهترین معلم ها رو به خونه هامون بیاریم.
در حال حاضر مادر موفق تری هستید یا نویسنده موفق؟
نویسنده موفق که قطعا هنوز خیلی مونده که بشم. فکر کنم از زیر صفر تازه رسیدم به صفر.اینم خودش شروع خوبی هست.من تازه اول راهم.باید آنقدر بخونم و بنویسم و آموزش ببینم تا چم و خم کار دستم بیاد و بتونم جایی برای خودم در این عرصه پیدا کنم.مادر موفق و خوب بودن هم در این شرایط زمانه باز خیلی دشوار و سنگین هست.با کمک خداوند تمام سعیم را کرده ام و می کنم که بتونم فرزندانی بهتر و موفق تر از خودم اول به خداوند که نعمت داشتنشان را نصیبم کرده و بعد هم برای خودشان و بندگان خداوند سودمند و تاثیرگذار باشند تربیت کنم.و صد البته خیر جاریه ای برای ما هم در این دنیا و هم در آخرت باشند.
حرف پایانی؟
بانوان در اولین قدم باید خودباوری داشته باشن، یه خانم وقتی خودش رو باور داشته باشه بقیه نیز اونو باور می کنن.پس اگر باور کنیم، می تونیم یک پله بالاتر حرکت کنیم و بدون شک موفق خواهیم شد.