درس هایی که از کودکان آموختم!
  • اجتماعی

  • آبان 30، 1400 - 06:07


به قلم: سلیمان درس خوان

به گزارش دریای اندیشه ؛ما انسان ها همواره با دیدگاه های جدید و زاویه دیدهای مختلف به زندگی نگاه می کنیم و یکی از بارزترین آن ها، نگاه جدید و مختلف به زندگی و اشخاص است. ما انسان ها با زاویه ی دید جدید، مسائل جدیدی را می آموزیم که درس های  بزرگی برای ما به ارمغان خواهند آورد. هر شخص، زاویه ی دید خاص خود را دارد و با جمع بستن این زوایا می تواند به یافته ها و تجارب جدیدی دست پیدا کند. علت بسیاری از بزرگترین مشکلات و مسائلی که جامعه ی ما درگیر آن است نگاه کردن به یک موضوع صرفا از یک دید و زاویه ی خاص است. هرگاه ما بتوانیم با دیدگاه های مختلف به موضوعاتِ مختلف نگاه کنیم بسیاری از مشکلات به خودیِ خود حل می شود چرا که ما درس های جدیدی را از این روش می آموزیم. درس هایی را آموخته و فرا می گیریم که راه حلِ بسیاری از مشکلات است.

برخی اوقات می بینیم که با زاویه ی دیدِ یک انسانِ کم تجربه و کم سن و سال، می توانیم نگاه زیباتری به زندگی داشته باشیم، و این خود نشانگر اهمیت و تاثیر نگریستن به زوایای مختلف زندگی است. واقع گرایی در زندگی اهمیت خاص خود را دارد و منکر این مساله نیستیم و با توجه به این اصل در این مقاله سعی می کنیم با زاویه ی دیدِ یک کودک، به برخی از مسائل زندگی بنگریم و صرفا به عنوانِ یک دانش آموز از زاویه ی دید کودک و خصوصیات کودک در این باره درس فرابگیریم و در مقام یک دانش جو باشیم و نه یک منتقد. در این جا سعی می کنیم صرفا خصوصیات نیک کودکان را در مقایسه با بزرگسالان تا آن جایی که بتوانیم مورد بررسی و تحقیق قرار دهیم‌.

در این جا سعی می کنیم کودکان را یک معلم و استاد پنداشته و خود، از دید یک دانش آموز یا دانشجو به این معلمان که کودکان باشند نگاه کنیم. در کمالِ ناباوری و برخلاف آن چه ما آموخته و دیده ایم که کودکان فقط باید تربیت شده و آموزش داده شوند، بسیاری از درس ها را  از همین کودکان فرا می گیریم. بسیاری از اوقات در می یابیم که چه درس های بزرگی است که انسانهای بالغ باید از کودکان فرابگیرند. کودکان خواسته یا ناخواسته خصلت های بسیار خوبی را در خود دارند که بزرگسالان می توانند از آن ها درس های بزرگی را فراگرفته و به آن جامه ی عمل بپوشند.

بسیاری از این صفات به فطرتِ پاکِ کودکان و این که هنوز به آموزش های اشتباه آلوده نشده اند مرتبط می شود. صفات دیگر نیز حول این مساله می چرخد چه بسا بسیاری آن را به سادگی و یا کم سوادی کودکان نسبت دهند. همانطور که پیامبر بزرگوار اسلام می فرمایند هر بچه ای بر فطرت سالم و پاک زاده می شود و اما این پدر و مادرش هستند که او را یهود یا نصاری یا آتش پرست می سازند. اگر نگاهی به جوامع مختلف بیندازیم عمیقا متوجه این مساله می شویم که در درجه اول والدین و سپس نزدیکانِ والدین تاثیر شگرف و بنیادین را بر روح، روان و شخصیت فرزندان می گذارند.

بسیاری از اوقات، مسائل مربوط به فطرت پاک کودکان و در واقع عدم آلوده شدن آن ها به اموزش های اشتباه، آن ها را از بزرگسالان جلو می اندازد. اگر نگاهی به کودکان بیندازیم و آن ها را با بزرگسالان مقایسه کنیم می بینیم که در اکثر موارد از اکثر انسان های بالغ شادترند و این نقطه قوتی برای کودکان، و از طرفی نقطه ضعفی برای بزرگسالان است که در این جا بزرگسالان می توانند درس های بزرگی را از کودکان فرابگیرند. و یا می بینیم که کودکان برخلاف بسیاری از بزرگسالان، صادق و راستگو هستند و ضرب المثل رایج فارسی نیز بیان گر همین مساله است که می گوید حرف راست را باید از بچه شنید. با زاویه ی دید جدید و به عنوانِ یک معلمِ اخلاق به کودکان نگریستن، این درس را به ما یاد می دهد.

این ها چند مثال ساده بود اما اگر بخواهیم بیش تر این مساله را بررسی کنیم می بینیم که حتی دانشمندان و محققین زیادی خصوصیت های خاص کودکان را پسندیده و بر بزرگسالان ترجیح داده اند مثلا:

بسیاری از محققین می گویند کودکان گریه می کنند چون دوست دارند همان لحظه سبک شوند. آن ها برخلاف بزرگسالان به محض این که از کسی یا چیزی ناراحت شوند، با گریه کردن خود را خالی کرده و یا به اصطلاح خود را سبک می کنند. این کار کودکان دقیقا برخلاف بزرگسالان است که غم و غصه های خود را پنهان کرده و اجازه نمی دهند کسی از حال آن ها مطلع شود و البته این از بزرگی آن هاست. اما این که اجازه ندهیم کسی ناراحتی مان نسبت به کارهای اشتباهش را بداند در دراز مدت سبب کینه و حتی دشمنی و بداندیشی های مختلف می شود. اما کودکان با گریه کردن و اعلام کردنِ این احساس بد، همه ی این احساساتِ بد را از خود دور می سازند. نه می گذارند کسی این احساس بد را در آن ها شکل داده و نه می گذارند کسی اذیتشان کند.

خصلت دیگری که خاص کودکان است این است که هنگامی که قهر می کنند، زودآشتی می کنند، چون کینه ندارند. و این نیز دقیقا برعکس خصلت بزرگسالان است که هنگامی که با یکدیگر قهر کنند دیگر آشتی نمی کنند و یا اگر هم آشتی کردند بسیار دیر و دیگر با هم مثل قبل نمی شوند و در بیش ترِ موارد، به نوعی کینه در دل آن ها جای می گیرد. بزرگسالان برخلاف کودکان بعد از قهرکردن دیگر آشتی نکرده و یا چندین سال طول می کشد که آشتی بکنند و یا نکنند.

 

کودکان برخلاف بزرگسالان به اسباب بازی و وسایل خود دل نبسته و زود فراموش می کنند. اگر اسباب بازی شان خراب شد شاید دوباره اسباب بازی بخواهند اما دیگر قبلی را فراموش می کنند و حتی زمانی که بازی می کنند، چیزی که می سازند را زود خراب می کنند. آن ها خود را وابسته اشیاء نمی کنند.

کودکان غذا و خوراکی ای که دارند زود می خورند و برای فردا نگه نمی دارند چون طمع یا آرزوهای دراز ندارند. در لحظه و در همان موقع از دارایی هایشان استفاده کرده و آن را برای فردای نامشخص انباشته و جمع نمی کنند. برخلاف بسیاری  از بزرگسالان که عمرشان را صرف جمع کردن مال و منال کرده، نه خود مصرف کرده و نه به دیگران بخشیده و در نهایت به بازماندگانشان می رسد اما خود در نهایت با دستان خالی از این دنیا می روند.

این ها صرفا چندین مورد از ویژگی ها و صفات منحصر به فرد کودکان بود که بزرگسالان می توانند درس های بسیار زیادی را از آن ها فرابگیرند و در زندگی به کار ببندند. البته موارد بسیار زیادی وجود دارد که نیاز به فرصت و تحقیق بیش تری دارد و در این مقال نمی گنجد. البته موارد ذکر شده نیز کم نبوده و خالی از لطف نیست. با به کار بستن این موارد، از خداوند متعال می خواهیم ما را در راستای زندگی بهتر و درست تر یاری بنماید.