"توافقنامه ابراهیم"؛ لقمه گلوگیر برادر بزرگ برای برادر کوچکتر
  • فرهنگی

  • مرداد 28، 1399 - 09:49


قطار عادی سازی روابط میان اعراب و اسرائیل به ایستگاه سوم رسید و امارات بعد از مصر و اردن، حالا مفتخر به ننگ برقراری روابط با دشمن شماره یک فلسطین یعنی رژیم صهیونیستی شده است. این یعنی دیگر فلسطین برای اعراب مساله محوری نیست. اما امارات خیلی زود درخواهد یافت لقمه‌ای که برادر بزرگتر یعنی عربستان برای برادر کوچکتر (امارات) گرفته مثل جنگ یمن، گلوگیر خواهد شد. باز شدن پای اسرائیل به منطقه خلیج فارس مساوی است با برهم خوردن آرامش منطقه، ناامنی و تنش در این منطقه استراتژیک و از همه مهمتر این‌که در نهایت تمام محاسبات اسرائیلی‌ها، سعودی‌ها و آمریکایی‌ها غلط از آب درخواهد آمد.

زهرا موسوی، خبرنگار، در یادداشتی نوشته است: روز پنج‌شنبه دیوید فریدمن،‌ سفیر آمریکا در اسرائیل ضمن ذوق‌زدگی از بابت اعلام توافق صلح بین اسرائیل و امارات اعلام کرد، توافقنامه صلح بین اسرائیل و امارات با نام "توافقنامه ابراهیم" معرفی خواهد شد و دلیل این نام‌گذاری برای این توافق این است که ابراهیم (ع) پدر سه دین بزرگ مسیحیت، اسلام و یهودیت است. اما در واقع استفاده از نام دینی برای این توافق شوم هم نمی‌تواند جهان اسلام و انسان‌های آزاده را فریب دهد زیرا اسرائیل هیچ خیری برای جهان اسلام نخواهد داشت.

کسانی که تصور می‌کنند امارات برادر بزرگتر خود را نادیده گرفته و مستقلا درخصوص از سرگیری روابط تصمیم گرفته، سخت در اشتباهند. محمد بن زاید و محمد بن سلمان رهبران دوفاکتوی امارات و عربستان همیشه ثابت کرده‌اند که در تمام مسائل منطقه‌ای موضعی منسجم دارند و امارات بی‌چون و چرا مواضع سعودی‌ها را اطاعت می‌کند، نمونه این تحت امر بودن امارات در مناقشه جنگ یمن به خوبی مشهود است. این جنگ با حمایت تمام قد امارات از عربستان شروع شد و حالا امارات در تمام جنایت‌های ارتکابی ائتلاف سعودی شریک جرم عربستان است. حتی در این اواخر که مزدوران امارات، دولت مستعفی یمن را در جنوب تحت فشار گذاشته و داعیه خودمختاری سر دادند، باز هم نتوانستند کار به جایی ببرند و نهایتا به توافق ریاض با چارچوبی که عربستان تعیین کرد،‌ تن دادند. در این رابطه برخی اسناد الجزیره نشان دادند اقدامات برای کنار زدن عبدربه منصور هادی، رئیس مستعفی یمن با چراغ سبز عربستان بوده نه این‌که اقدامی تک‌روی از سوی امارات باشد.

در بحث اسرائیل و رابطه با این رژیم جعلی باز هم مساله خارج از چارچوب اطاعت امر کردن از برادر بزرگتر نیست. عربستان مدت‌هاست چشم به روابط با اسرائیل دوخته است و مقدمه‌چینی‌های زیادی هم برای فرو ریختن تابوی این روابط انجام داده و همچنان هم باید تلاش بیشتری برای زمینه‌سازی اعلام روابط خودش با اسرائیل انجام دهد. زیرا رویکرد آن در قبال مساله فلسطین و اسرائیل به عنوان مهمترین کشور عربی منطقه بیشتر زیر ذره‌بین است.

تاکنون سفرهای متعددی از سوی فعالان سعودی و اماراتی به اسرائیل انجام شده و امارات نیز مقامات اسرائیلی و وزرشکاران و خبرنگاران اسرائیل را مورد استقبال قرار داده است.

از آنجا که چند سالی است مقامات عربستان و امارات صحبت از روابط با اسرائیل می‌کنند پس بیراه نگفته‌ایم اگر بگوییم این دو کشور در این مسیر نقطه قوت یکدیگر و پشت هم بوده و هستند. دلیلی که گمانه زنی درباره این‌که عربستان هم راه امارات را می‌رود، تقویت می‌کند، اظهارات محمد بن سلمان در سال ۲۰۱۸ در دیدار با نمایندگان یهودی در آمریکاست که به صراحت گفته بود: "فلسطینی‌ها باید با اسرائیلی‌ها مذاکره کنند در غیر این صورت ساکت باشند". او با این اظهارات در واقع به فلسطینی‌ها گفته باید "معامله قرن" دولت ترامپ و طرح دوست صمیمی‌اش جارد کوشنر را پذیرا باشند.

در این راستا جارد کوشنر، داماد و مشاور ارشد دونالد ترامپ و دوست صمیمی بن سلمان اخیرا نشان داد که محمد بن سلمان خارج از خواسته او عمل نخواهد کرد. او بر حتمی بودن روابط عربستان و اسرائیل مهر تایید زد و به صراحت گفت: "روابط اسرائیل با عربستان قطعی است و پوشیده نیست که باید منتظر چنین روابطی بود".

این اظهارنظر نشان از تاثیرگذاری کوشنر بر محمد بن سلمان دارد. لذا وقتی کوشنر می‌گوید عربستان و اسرائیل روابط کاملا عادی برقرار خواهند کرد و هر دو قادر به تحقق کارهای بزرگ با هم هستند یعنی طرح و نقشه این روابط ریخته شده و عامل زمان در اینجا تعیین‌کننده است، یعنی هر وقت از نظر داخلی و بین‌المللی مناسب باشد این رابطه هم علنی خواهد شد.

طرح دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا موسوم به "معامله قرن" بیشتر روی جنبه‌های اقتصادی تکیه دارد تا تحقق صلح واقعی. دولت ترامپ با پیشنهادات وسوسه برانگیز اقتصادی می‌خواهد اعراب را به روابط با اسرائیل ترغیب کند و موضع‌گیری امارات هم صدق این مدعاست زیرا وزیر مشاور امارات در امور خارجه در اولین مصاحبه‌هایش درباره این روابط روی جنبه اقتصادی و گردشگری آن مانور داد یعنی این کشور عربی فریب وسوسه‌های اقتصادی این طرح را خورده و دیگر برایش فلسطین دغدغه نیست بلکه منافع اقتصادی خودش برایش مهم است. این بدان معناست دیگر حل مساله فلسطین پیش‌شرط عادی سازی روابط میان اعراب و اسرائیل نیست و مسلما دوستان عرب کاخ سفید یعنی امارات و عربستان مهره‌های خوبی در دست کاخ سفید برای اجرای این طرح هستند.

در واقع باید گفت، طرح معامله قرن خط بطلانی بر توافقنامه اسلو و طرح صلح عربی است؛ توافقنامه اسلو که حل مساله فلسطین را پیش درآمد روابط اعراب با اسرائیل می‌دانست و طرح صلح عربی که در سال ۲۰۰۲ در عربستان به تصویب رسید و بر تشکیل کشور فلسطین در مرزهای ۱۹۶۷ به پایتختی قدس شرقی تاکید داشت اما با تلاش‌های دولت ترامپ دیگر این‌ها به تاریخ پیوستند و صحبتی از آنها نخواهد شد.

توافق صلح بین اسرائیل و امارات توجه ما را به نکته دیگری جلب می‌کند؛ یافتن راه نجاتی برای شکست خوردگان. در واقع تمام کسانی که برای این توافق تلاش می‌کنند کارنامه سیاسی سیاهی دارند. کارنامه طولانی از شکست‌های سیاسی، ترامپ، نتانیاهو و بن سلمان را به فکر راه نجات یا راهی برای لاپوشانی شکست‌هایشان انداخته است. زد و بندهایی مقطعی که شاید برای کوتاه مدت به نفع این کشورها و طرف‌ها باشند اما در دراز مدت دودشان به چشم خود امارات و عربستان خواهند رفت که بیشتر نقش سپر بلا را برای اسرائیل و آمریکا ایفا کرده‌اند.

در حال حاضر ترامپ با کاهش حمایت‌های مردمی به دلیل شکست در مدیریت پاندمی کرونا و کشته شدن یک رنگین پوست و اعتراضات روز افزون روبه‌رو است، او در حال حاضر در نظرسنجی‌ها از جو بایدن رقیب دموکراتش عقب است. اما با گرایش‌های مستبدانه احتمال شکستش در انتخابات را نمی‌پذیرد.

یک پای دیگر قضیه بنیامین نتانیاهو در اسرائیل است که وضعیت سیاسی و پایگاه داخلی مناسبی ندارد، از طرفی با شرکای ائتلافی یعنی حزب آبی - سفید به ریاست بنی گانتس بر سر بودجه سراسری به مشکل خورده که تهدیدی برای ائتلاف حکومتی است و از طرف دیگر با اعتراضات گسترده  چندین هفته‌ای با درخواست کناره‌گیری به دلیل پرونده‌های فساد دست و پنجه نرم می‌کند.

اما بن سلمان و بن زاید به دلیل پرونده‌های جنگ یمن و پرونده‌های حقوق بشری نظیر قتل خاشقجی و تعقیب مخالفان در جامعه جهانی وجهه خوبی ندارند و این عادی سازی کور سوی امیدی  برای آنهاست تا شاید کمی نظر جامعه جهانی را نسبت به خود منعطف‌تر کنند لذا هر یک برای راه نجات خود از اسم فلسطین بهره می‌برند. به هر حال وجود افرادی مثل بن سلمان و بن زاید بیش از هر کسی به نفع اسرائیل است که ده‌ها سال بعد از تشکیل رژیم جعلی‌اش هیچ کشوری آن را به رسمیت نمی‌شناخت و دولتی به ریاست ترامپ این زمینه را برایش هموار کرد.

این طرف‌های شکست خورده توهم این را دارند که با این توافقات می‌توانند ایران و مقاومت منطقه‌ای را مهار کنند اما این خیالی خام است زیرا باز شدن پای اسرائیل به منطقه خلیج فارس تنها به عاملی بی‌ثباتی برای این کشورها بدل خواهد شد همانطور که در یمن خود را گرفتار باتلاق جنگ دیدند که هر کاری برای خروج از آن بی‌فایده بوده است، این بار نیز همین اتفاق خواهد افتاد. آنها امروز با خطر واقعی انصارالله یمن و تهدیدش علیه عمق خاک عربستان و امارات روبه‌رو هستند؛ انصاراللهی که یک پای مقاومت منطقه‌ای است. امید بستن به این توافق نمی‌تواند راه به جایی ببرد تا اینها در برابر ایران و مقاومت دست برتر را داشته باشند. هر جا پای اسرائیل و آمریکا باز شده چه سوریه چه لبنان یا دیگر کشورها، مقاومت همانند دژی مستحکم ایستاده است و این بار نیز این است و جز این نیست. هیچ زد و بندی نمی‌تواند عاملی برای تضعیف محور مقاومت و اقتدار ایران در منطقه و نجات آنها باشد.

 لغو طرح الحاق چه موقت و چه دائمی جبهه راست‌گراهای اسرائیل حامی شهرک‌سازی‌ را علیه نتانیاهو خواهد شوراند و آنها او را متهم خواهند کرد که اصلی‌ترین شعار انتخاباتی‌اش یعنی الحاق ۳۰ درصد از کرانه باختری و غور اردن را ضمیمه اسرائیل نکرده است. پس نتانیاهو نمی‌تواند وعده‌ای که به اماراتی‌ها درباره لغو الحاق کرانه باختری داده را عملی کند و اکنون از ترس جبهه داخلی به صراحت می‌گوید چنین قصدی هم ندارد. پس وعده‌ای که در این توافق داده شده یعنی تعلیق یا لغو (بنا به ادعای اماراتی‌ها) الحاق کرانه باختری تنها وعده‌ای پوچ است که هرگز اسرائیل به آن پایبند نخواهد بود همانطور که خود نتانیاهو و دیگر مقامات اسرائیلی می‌گویند الحاق ربطی به توافقنامه اسرائیل و امارات ندارد.

از طرفی این توافق نمی‌تواند عامل ثبات و آرامش عربستان و دیگر کشورهای عربی باشد زیرا باز شدن پای اسرائیل به خلیج فارس خواب راحت را از چشمان آنها خواهد ربود و باید منتظر حوادث غافلگیرکننده بسیاری باشند که در گذشته نمونه‌های آن را درباره نفتکش‌هایشان در منطقه خلیج فارس شاهد بودند.

هرچند دیگر بعید نیست قطار عادی سازی به بقیه کشورهای عرب حوزه خلیج فارس برسد اما نکته حائز اهمیت این است که این توافقنامه‌های صلح هیچ چیز مثبتی برای کشورهای عربی نخواهد داشت و نباید منتظر رویداد خاصی باشند زیرا تجربه مصر و اردن نشان داده که اسرائیل تنها منافع خود را در نظر می‌گیرد و اگر حقی هم برای طرف مقابل قائل شود مدام آن را مورد دست‌درازی قرار می‌دهد نظیر قیمومیت اردن در مسجد الاقصی که با این‌که متولی رسمی این مسجد است اما همواره شاهد مزاحمت‌ها و یورش‌های یهودیان تندرو در این مسجد و دخل و تصرف‌های اسرائیلی است.

پس اماراتی‌ها در توهم هستند اگر فکر می‌کند این توافقنامه راه حل دو کشوری را نجات می‌دهد و می‌توانند از این موضوع برای توجیه اشتباهشان استفاده کنند. واقعیت امر این است که نتانیاهو و ترامپ اکنون نیاز به همراهی اماراتی‌ها و سعودی‌ها داشتند و از آنها به عنوان بازیچه‌ها و مهره‌هایی برای اجرای خواسته‌های خود استفاده کرده‌اند و هر وعده‌ای در این توافق صوری است و هرگز در واقعیت اجرا نخواهد شد.

اما درس مهم برای فلسطینی‌هاست. اکنون که اعراب از پشت به آنها خنجر زده‌اند باید به اهمیت توافق داخلی پی برده و به اهمیت کنار گذاشتن اختلافات و قوی ساختن جبهه داخلی توجه داشته باشند که همانند سدی محکم عمل خواهد کرد. باید رام الله و غزه در یک صف بایستند؛ دیگر اختلاف معنایی ندارد زیرا وحدت ملی عامل نجات دهنده است و در این میان نقش مقاومت فلسطین به پشتیبانی مقاومت منطقه بیش از گذشته پررنگ‌تر خواهد شد. پس این ادعا که توافق ابوظبی و تل‌آویو و دیگر توافقات از این قبیل خطر را از اسرائیل و اعراب دور خواهد کرد، خیال باطل است.