به قلم :صمیم ارزانی 

به گزارش دریای اندیشه، این روزها خاورمیانه بار دیگر به مرکز توجه سیاست بین‌الملل تبدیل شده است؛ حمله اخیر اسرائیل به قطر، کشوری که نه تنها متحد سنتی ایالات متحده است بلکه میزبان اصلی پایگاه فرماندهی مرکزی آمریکا (سنتکام) محسوب می‌شود، رخدادی تکان‌دهنده و پرمعنا در روابط منطقه‌ای و جهانی به شمار می‌رود. بسیاری از تحلیلگران معتقدند این حمله بدون چراغ سبز آشکار یا ضمنی واشنگتن، به‌ویژه در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، نمی‌توانست عملی شود. این تحول نشان می‌دهد که یکی از ستون‌های قدیمی نظم امنیتی خاورمیانه – تعهد ایالات متحده به حفاظت از متحدان خود – در حال فروپاشی است. اگر تا دیروز کشورهای عربی می‌توانستند بر حمایت امنیتی آمریکا در برابر تهدیدات خارجی حساب باز کنند، امروز این اطمینان از بین رفته و جای خود را به نوعی عدم قطعیت داده است.
روی کار آمدن ترامپ به معنای تغییر اساسی در سیاست خارجی آمریکا بود. او برخلاف رویکردهای سنتی لیبرال و چندجانبه‌گرایانه، بر سیاست‌های یک‌جانبه، معامله‌محور و عمل‌گرایانه تکیه کرد. حمله اسرائیل به قطر در چنین فضایی، معنایی فراتر از یک اقدام نظامی دارد: این حمله به اسرائیل فرصت داده تا هژمونی نظامی و امنیتی خود را در منطقه بدون هیچ خط قرمز جدی تثبیت کند. پیام روشن این رویداد به رهبران عرب این است که واشنگتن در صورت تضاد منافع، حتی امنیت نزدیک‌ترین متحدان خود را فدای آزادی عمل اسرائیل خواهد کرد. این تحول می‌تواند ذهنیتی در میان تصمیم‌گیران عرب ایجاد کند که هر سیاستی که با منافع تل‌آویو در تضاد باشد، خطرات سنگینی در پی خواهد داشت و از این پس باید اولویت اصلی سیاست خارجی خود را پرهیز از خشم اسرائیل قرار دهند.
این روند تنها در چارچوب مناسبات منطقه‌ای خلاصه نمی‌شود، بلکه نشانه‌ای از تغییر در ساختار نظم بین‌الملل نیز هست. با پایان یافتن دوره‌ای که لیبرالیسم و چندجانبه‌گرایی بر سیاست جهانی سایه انداخته بود، اکنون وارد دوره‌ای شده‌ایم که قدرت عریان و زور نظامی دوباره به محور اصلی تصمیم‌گیری‌های بین‌المللی تبدیل شده است. آمریکا در دوره ترامپ نه تنها از بسیاری از تعهدات بین‌المللی خود عقب‌نشینی کرد، بلکه عملاً نشان داد که امنیت متحدانش مشروط به همسویی کامل با اهداف استراتژیک واشنگتن و تل‌آویو است. این پیامد می‌تواند واکنش زنجیره‌ای در منطقه ایجاد کند: کشورهای عربی که تاکنون خود را تحت چتر امنیتی آمریکا تصور می‌کردند، به تدریج به سمت قدرت‌های نوظهور نظیر چین و روسیه تمایل پیدا می‌کنند تا با اتکا به روابط اقتصادی و امنیتی متنوع، نوعی توازن در برابر هژمونی یک‌جانبه آمریکا و اسرائیل ایجاد کنند.
در واقع، روند کنونی می‌تواند موجب شکل‌گیری یک الگوی جدید در روابط بین‌الملل شود؛ الگویی که در آن خاورمیانه دیگر به طور کامل تحت نفوذ ایالات متحده نیست و بازیگران منطقه‌ای برای تضمین امنیت و منافع خود، به سمت بلوک‌های قدرت رقیب گرایش پیدا می‌کنند. سرمایه‌گذاری‌های چین در پروژه‌های زیرساختی، قراردادهای نظامی روسیه با کشورهای خلیج فارس و افزایش همکاری‌های انرژی، نشانه‌های اولیه این تغییر هستند. در بلندمدت، این تحولات ممکن است به ظهور یک نظم چندقطبی در خاورمیانه منجر شود که در آن آمریکا و اسرائیل دیگر تنها بازیگران تعیین‌کننده نباشند و باید با قدرت‌های رقیب و ائتلاف‌های جدید حساب شده‌تر تعامل کنند.