یادداشت: مریم عزیزی
وقتی نام بندرعباس به میان میآید، ذهن بسیاری به سمت بندر شهید رجایی، اسکلههای عظیم، صادرات و واردات، صنایع فولاد، آلومینیوم و کشتیسازی میرود. اما بندرعباسِ واقعی آنجاست که مردمانش زندگی میکنند؛ در کوچههای خاکی، در محلههایی که سالهاست طعم عدالت و توسعه را نچشیدهاند. آنچه بندرعباس را از یک «بندر اقتصادی» به یک «شهر رنجکشیده» بدل کرده، شکاف عمیق میان ظرفیتهای کلان و وضعیت واقعی معیشت مردم است. این شهر سالها در متن برنامههای ملی قرار داشته، اما حاشیهنشینیاش هر سال بیشتر شده است.
اقتصاد پررونق، سفرههای خالی
بندرعباس قلب اقتصادی جنوب کشور است. اسکله رجایی، به عنوان یکی از مهمترین بنادر تجاری خاورمیانه، میلیاردها دلار کالا را جابهجا میکند. صنایع فولاد، پالایشگاه نفت، کارخانه آلومینیوم و شرکتهای پتروشیمی در اطراف شهر فعالیت دارند. روزانه هزاران کامیون، کشتی و کانتینر از این شهر عبور میکنند و به اقتصاد ملی جان میدهند.
اما واقعیت این است که این ثروت، نصیب مردم بندرعباس نمیشود. سهم آنان از این اقتصاد عظیم، چیزی جز آلودگی هوا، ترافیک سنگین، آلودگی صوتی و کمآبی نیست. مردم بندرعباس در حالی از بوی تند کارخانهها و سوختهای سنگین نفس میکشند که حتی از آب آشامیدنی پایدار برخوردار نیستند. در بسیاری از مناطق شهری، قطعی مداوم آب یا کیفیت پایین آن، زندگی را دشوار کرده است.
جوانان تحصیلکردهی این شهر، اغلب ناچارند یا بیکار بمانند، یا به مشاغل غیرتخصصی و بیثبات تن دهند. استخدامهای دولتی محدود و سفارشی است، بخش خصوصی هم یا دلالیست یا واسطهگری. از این رو، مهاجرت جوانان به شیراز، تهران و حتی کشورهای همسایه در سالهای اخیر افزایش یافته است. شهری که میتوانست قطب نوآوری و اشتغال جنوب باشد، به پناهگاه بیکاری و ناامیدی تبدیل شده است.
چهرهی پنهان بندرعباس؛ محلاتی که دیده نمیشوند
بندرعباس فقط اسکله نیست. بندرعباس محلههایی دارد که ریشه در تاریخ، هویت و رنج مردم دارند. از چاهستانیها و گلشهر گرفته تا خواجهعطا، نایبند، سورو، و اسلامآباد. در بعضی از این محلهها، هنوز خانههای بدون سند، کوچههای بدون آسفالت و کانالهای روباز فاضلاب دیده میشود. کودکان در مدارس فرسوده درس میخوانند و مادران با دستان خالی، فرزندانشان را به مراکز درمانیای میبرند که امکانات کافی ندارند.
یکی از اصلیترین معضلات مردم، نبود سند رسمی برای خانهها و زمینهاست. سالهاست مردم در این مناطق زندگی میکنند، اما هنوز حقوق مالکیتشان تثبیت نشده. این بلاتکلیفی، مانع از سرمایهگذاری، بازسازی و حتی دسترسی به برخی خدمات شهری میشود.
در برخی محلهها، مانند نایبند، مجاورت با صنایع سنگین باعث آلودگی شدید محیط زیست شده است. ساکنان این مناطق از بیماریهای تنفسی رنج میبرند، اما صدایشان به جایی نمیرسد. محلههایی که نه تنها دیده نمیشوند، بلکه گویی فراموش شدهاند.
توسعه نامتوازن، شهروند درجهدو
در سالهای اخیر، برخی پروژههای عمرانی در بندرعباس اجرا شده، اما توسعهای که به عدالت اجتماعی نینجامد، توسعه نیست، تبعیض است. شمال و شرق شهر هنوز محروماند، در حالی که غرب و مناطق خاص، از خدمات لوکس بهرهمند میشوند. این توسعهی ناعادلانه، حس «شهروند درجهدو بودن» را در میان ساکنان مناطق کمبرخوردار تقویت کرده است.
از سوی دیگر، زیرساختهای حملونقل عمومی ناکارآمد است. بسیاری از مردم برای رسیدن به محل کار یا مدرسه، ساعتها در گرمای طاقتفرسا معطل میمانند. نبود ناوگان حملونقل مناسب، نهتنها بر کیفیت زندگی، بلکه بر بهرهوری اقتصادی نیز تاثیر منفی گذاشته است.
مردم، صاحبان واقعی شهر
مردم بندرعباس سختکوشاند، صبورند، امیدوارند. اما این امید در حال تحلیل رفتن است. آنها دیدهاند که چگونه وعدههای سفرهای رسمی، به سرعت فراموش میشود. آنها یاد گرفتهاند که برای گرفتن حق خود، باید فریاد بزنند، بنویسند، مطالبه کنند.
مردم این شهر، نه به دنبال صدقهاند، نه منتظر معجزه. تنها چیزی که میخواهند، سهم عادلانهای از ثروت و توسعهایست که با دستهای خودشان ساختهاند. میخواهند اگر فرزندشان درس میخواند، برای آیندهاش امید داشته باشد. اگر زمینی خریدهاند، سندش را بگیرند. اگر در بندر کار میکنند، امنیت شغلی و بیمه داشته باشند.
فرصت در دل بحران
سفر رئیسجمهور به بندرعباس، اگر فقط مراسم و افتتاحیه باشد، تفاوتی با سفرهای پیشین ندارد. اما اگر فرصتی باشد برای شنیدن صدای واقعی مردم، دیدن محلههای مظلوم، و برنامهریزی برای یک بازتوزیع عادلانهی منابع، شاید بتواند نقطهی عطفی باشد.
بندرعباس دیگر طاقت وعده ندارد. این شهر، به همان اندازه که ثروتمند است، رنجدیده هم هست.
امروز، زمان تصمیم است؛ تصمیمی برای بازگرداندن کرامت به شهروندانی که سالها فراموش شدند.