به قلم :صمیم ارزانی

بازدارندگی هسته ای یکی از مفاهیم بنیادین در مطالعات امنیت بین‌الملل است که برخلاف بسیاری از راهبردهای نظامی، هدف آن نه پیروزی در جنگ، بلکه پیشگیری از آغاز آن است. این فلسفه که پس از جنگ جهانی دوم و به‌ویژه در دوران جنگ سرد به‌طور رسمی شکل گرفت، ریشه در مفهومی ساده و کهن دارد: دو قبیله متخاصم که پس از سال‌ها درگیری، به سلاحی مرگبار و غیرقابل مهار دست می‌یابند. هنگامی که هر یک از طرفین اطمینان پیدا کند که استفاده از این سلاح علیه دیگری، بدون تردید واکنشی متقابل و ویرانگر در پی خواهد داشت، عقلانیت ایجاب می‌کند که از آغاز نبرد اجتناب شود. این داستان ساده، تصویر روشنی از مفهومی است که بعدها در قالب نظریه‌های علمی، به «بازدارندگی متقابل تضمین‌شده» یا MAD معروف شد؛ دکترین مسلط در نظم امنیتی قرن بیستم.
نظریه‌پردازان کلاسیک نقش اساسی در تبیین و توسعه این مفهوم داشتند. برنارد برودی، از نخستین اندیشمندانی بود که در سال ۱۹۴۶ در کتاب «سلاح مطلق» تأکید کرد که با ظهور سلاح هسته‌ای، هدف ارتش دیگر نباید پیروزی در جنگ، بلکه جلوگیری از آغاز آن باشد. او عملاً نقش تاریخی نیروهای نظامی را بازتعریف کرد. توماس شلینگ، اقتصاددان و تحلیلگر استراتژیک، مفهوم بازدارندگی را نوعی بازی روانی و مبتنی بر تهدید قابل‌باور دانست. او معتقد بود آنچه دشمن را از حمله بازمی‌دارد، نه فقط توانایی فنی طرف مقابل برای پاسخ، بلکه باور به حتمیت این پاسخ است. در همین راستا، آلبرت وولستا‌تر مفهومی کلیدی را به نظریه بازدارندگی افزود: توان ضربه دوم. به اعتقاد او، کشور بازدارنده باید بتواند حتی پس از دریافت حمله‌ای گسترده، همچنان قدرت پاسخ هسته‌ای موثر داشته باشد. بدون این توان، دشمن ممکن است به حمله پیش‌دستانه ترغیب شود، چرا که اطمینان خواهد داشت واکنشی نخواهد دید.توان ضربه دوم به فناوری‌های پیچیده و زیرساخت‌های امن و متنوع وابسته است. زیرسطحی‌های مجهز به موشک‌های بالستیک که در اعماق دریا پنهان می‌مانند، پرتابگرهای سیار روی زمین، سامانه‌های هشدار زودهنگام ماهواره‌ای و شبکه فرماندهی و کنترل مقاوم‌سازی‌شده، اجزای اصلی این توانمندی‌اند. ایجاد چنین ظرفیتی نیازمند سرمایه‌گذاری عظیم، برنامه‌ریزی دقیق و توسعه‌ی فناوری‌های بومی در سطح بسیار پیشرفته است.
با این حال، بازدارندگی تنها به تسلیحات هسته‌ای محدود نمی‌شود. در بسیاری از بحران‌های منطقه‌ای، تهدیدات سایبری یا درگیری‌های محدود، استفاده از سلاح هسته‌ای غیرمنطقی و ناممکن به‌نظر می‌رسد. در چنین شرایطی، بازدارندگی متعارف نقش اساسی دارد. به‌زعم گلن اسنایدر، بازدارندگی باید در چند سطح موازی عمل کند؛ از جمله بازدارندگی راهبردی (هسته‌ای)، بازدارندگی متعارف (نیروهای نظامی کلاسیک) و بازدارندگی روانی یا سیاسی. کشوری که تنها به بازدارندگی هسته‌ای تکیه کند، در برابر حملات محدود و تهدیدات غیرسنتی، آسیب‌پذیر خواهد بود. داشتن ارتش کارآمد، سامانه‌های دفاع هوایی، توان پهپادی، و قدرت تحرک بالا در میدان‌های محدود، مکمل‌هایی حیاتی برای ساختن یک بازدارندگی جامع و مؤثر هستند.
بازدارندگی هسته‌ای در نهایت نوعی تناقض درون‌مایه با خود دارد؛ صلح را از طریق تهدید به نابودی تضمین می‌کند. همان‌طور که برودی اشاره کرد، در دنیای هسته‌ای، هدف امنیتی دیگر پیروزی نیست، بلکه جلوگیری از فروپاشی کامل است. توازن در چنین شرایطی، روی لبه تیغ بنا می‌شود؛ جایی که خطا در محاسبه، سوءبرداشت یا اشتباه در تصمیم‌گیری می‌تواند به فاجعه‌ای تمام‌عیار منجر شود. از این رو، بازدارندگی مؤثر نه‌تنها نیازمند زرادخانه‌های پیچیده، بلکه وابسته به ساختارهای فرماندهی عاقلانه، ارتباطات شفاف و درک عمیق از رفتار استراتژیک طرف مقابل است. در جهانی که همچنان سایه جنگ‌های بزرگ بر آن سنگینی می‌کند، فلسفه بازدارندگی همچنان به‌عنوان یکی از پیچیده‌ترین و مؤثرترین ابزارهای حفظ صلح در قرن بیست‌ویکم باقی مانده است.