به گزارش اختصاصی روزنامه دریای اندیشه ؛باران که میآید، شهر مکث میکند،باران هنوز به زمین نرسیده بود که بندرعباس ایستاد.
نه با فریاد، نه با بحران؛ آرام، بیصدا، مثل شهری که عادت کرده هر وقت آسمان تصمیم میگیرد، برنامههایش را جمع کند و کنار بکشد. پیامها یکییکی آمدند: مدارس غیرحضوری شد. مغازهدارها زودتر کرکره را پایین کشیدند. رانندهها مسیر همیشگی را از حفظ عوض کردند. شهر، پیش از آنکه خیس شود، عقب نشست. در هرمزگان، باران یک اتفاق طبیعی نیست؛ یک رویداد مدیریتی است.هر بار که میبارد، سؤالهای قدیمی دوباره سرریز میشوند؛ سؤالهایی که نه آب میبردشان، نه آفتاب خشکشان میکند.
زندگی روزمره زیر آسمانی که هشدار میدهد
برای خانوادهای در یکی از محلههای مرکزی بندرعباس، باران یعنی بازنویسیِ ناگهانیِ روز.
مادر، گوشی را میان دو بچه تقسیم میکند؛ یکی کلاس دارد، یکی «فعلاً صبر کن». اینترنت کند است، صدا قطع میشود، معلم نصف جمله را میگوید و ناپدید میشود. کلاس درس به اتاقی کوچک تبعید شده که همزمان آشپزخانه، محل کار و پناهگاه اضطراری خانواده است. در خیابان، راننده تاکسی سرعت را نه با تابلو، که با حافظهاش تنظیم میکند. میداند کدام تقاطع بعد از ده دقیقه آب میگیرد، کدام چاله زیر باران بزرگتر میشود، کجا ترمز گرفتن یعنی ریسک.
او سالهاست هواشناس غیررسمی شهر است؛ نه با داده، با تجربه.باران برای مردم هرمزگان فقط خیس شدن نیست؛ تغییر ریتم زندگی است.
مدرسه تعطیل شد؛ مسئله حل شد؟
تصمیم سریع است: غیرحضوری،تصمیم آشناست: برای احتیاط.اما سؤال اینجاست که آیا شهر، همیشه باید با اولین بارش، آموزش را از خیابان جمع کند؟در استانی که دسترسی به اینترنت پایدار هنوز مسئله است، غیرحضوری شدن الزاماً «ادامه آموزش» نیست؛ گاهی فقط تغییر شکلِ تعطیلی است.
بین خانهای که سه دانشآموز دارد و یک گوشی، با خانهای که هر اتاقش یک صفحهنمایش است، فاصلهای هست که با بخشنامه پر نمیشود. باران میآید، مدرسه میرود؛اما مسئله، همانجا میماند.شهر و زیرساختهایی که حافظه ندارند
هر بار باران میبارد، انگار شهر غافلگیر میشود؛در حالی که این غافلگیری، تکراریترین اتفاق ممکن است.
معابری که شیب ندارند، جویهایی که پیش از باران پر شدهاند، پروژههایی که قرار بود «برای همیشه» حل کنند اما فقط تا گزارش بعدی دوام آوردند.
مسئله این نیست که باران غیرقابل پیشبینی است؛مسئله این است که مدیریت شهری، حافظه کوتاهمدت دارد.در هرمزگان، باران بحران نیست؛آنچه بحران میشود، نبود آمادگیِ مزمن است.
صدای مردم؛ کوتاه، واقعی، بیاغراق
یک کاسب بازار میگوید:«بارون که میاد، مشتری هم میره. انگار شهر مرخصی میگیره.» یک مادر میگوید:«غیرحضوری یعنی من معلم دوم بچههام میشم، بدون آموزش، بدون ابزار.»
و رانندهای که عجله ندارد اضافه میکند:«ما بلد شدیم با بارون کنار بیایم؛ شهر هنوز نه.»
باران، آینهای برای دیدن شهر
هرمزگان اقلیم بارشی مقطعی دارد، نه بیباران.این یعنی شهر باید برای باران طراحی شود، نه علیه آن.هر سامانه بارشی، یک اخطار است؛ نه از آسمان، بلکه از زمین.باران میآید و میرود.اما اگر هر بار، زندگی مردم مکث کند، آموزش عقب بنشیند و شهر دوباره غافلگیر شود، مشکل از آسمان نیست.
وقتی تصمیمگیران در پس ابرها پنهاناند
هر بار که باران میبارد، هرمزگان آینهای شفاف میشود که ضعفها، کوتاهیها و تاخیرهای مدیریتی را با وضوحی تلخ منعکس میکند. خیابانهایی که به رودخانه تبدیل میشوند، کانالهایی که قادر به هدایت آب نیستند، پلهایی که در مقابل یک سامانه بارشی معمولی مقاومت نمیکنند و مدارس و مهدکودکهایی که به ناگهان تعطیل میشوند، همه نشانهای است از تصمیماتی که دیر گرفته میشوند یا هرگز عملی نمیشوند.
اما در تمام این آشفتگیها، کسانی که باید فرمان بحران را در دست داشته باشند، اغلب در پشت میزهای خود پنهاناند؛ گزارشها را مرور میکنند، آمار میخوانند و وعدههای سالانه میدهند، بیآنکه کوچکترین اثری بر زمین واقعی بگذارند. مردم، خیابانها، کشاورزان و رانندگان، همه در معرض پیامدهای تصمیمنگرفتن یا تصمیمات ناقص قرار دارند؛ پیامدهایی که هیچ نرمافزار هشدار و سامانهای نمیتواند جبران کند.
سالهاست که وعده داده شده تا سیستم فاضلاب وکانالهای شهری اصلاح شوند، تا پلها مقاومسازی شوند و زیرساختهای هشدار سریع واقعی شوند. اما هر بار باران میبارد، این وعدهها تنها روی کاغذ باقی مانده و زندگی مردم به بازی گرفته میشود. آیا میتوان چنین مدیریتی را مدیریت بحران نامید؟ یا فقط یک نمایشنامه تکراری برای گزارشهای آماری و دوربینها است؟
مسئولان تصمیمگیر باید بدانند که مردم دیگر از هشدارها نمیترسند، آنها از بیتوجهی و انفعال مدیرانی که در پس ابرها پنهاناند میترسند. وقتی سامانه بارشی معمولی میتواند شهر را فلج کند، وقتی مدارس تعطیل میشوند و مردم ساعتها در ترافیک و آبگرفتگی گرفتار میمانند، این سوال مطرح میشود که اگر باران واقعی با سیل و طوفان همراه شود، چه کسی پاسخگو خواهد بود؟
همه اینها نشان میدهد که بحرانهای هرمزگان نه ناشی از طبیعت، بلکه ناشی از ضعف مدیریتی، تعلل در تصمیمگیری و عدم سرمایهگذاری واقعی در زیرساختها است. مردم حق دارند بپرسند: وقتی باران که میآید، مسئولان کجا هستند؟ آیا واقعاً در حال مدیریت بحران هستند، یا در حال مدیریت گزارشها و آمارها؟ و چه کسی قرار است وقتی زیرساختها فرو میریزند، پاسخگوی این کوتاهیها باشد؟
هرمزگان امروز نشان میدهد که بحرانها را نمیتوان با وعده و سخنرانی مدیریت کرد؛ آنها تنها با اقدام، برنامهریزی دقیق و مسئولیتپذیری مدیران واقعی حل میشوند. اگر امروز اقدام نشود، فردا، وقتی باران واقعی به سیل و تخریب تبدیل شود، تنها کسانی که هزینه آن را میدهند، مردم خواهند بود و نه مدیرانی که همیشه پشت میزهای خود میمانند و از مواجهه مستقیم با بحران طفره میروند.
سه روز تعطیلی در دو ماه؛ باران که میآید، وعدهها فرو میریزند
در دو ماه گذشته، هرمزگان حداقل سه روز کامل تعطیلی مدارس را تجربه کرده است؛ ۲۵ و ۲۶ آذر و ۸ دی، همه به دلیل بارشهای شدید و ضعف زیرساختها و آمادهنبودن مدیریت شهری. این تکرار مداوم تعطیلیها، پیام واضحی دارد: وعدههای دادهشده برای مقابله با بارانهای معمولی هنوز روی زمین عملی نشدهاند.
هر بار که باران میبارد، خیابانها به رودخانه تبدیل میشوندو مردم در مواجهه با آبگرفتگی و ترافیک، تنها و بیپناه میمانند. مدیران تصمیمگیر همچنان پشت میزهای خود نشستهاند و نظارهگر بحراناند، بیآنکه کوچکترین اقدامی انجام دهند. وقتی وعدهها در برابر واقعیت باران پوچ و بیاثر میشوند، تنها بازنده، مردم هستند.
اگر امروز سامانههای هشدار و زیرساختها اصلاح نشوند، فردا که باران واقعی با سیل و طوفان همراه شود، هزینه کوتاهیها را مردم خواهند داد و نه مدیرانی که هر بار بحران را از پشت میز و گزارشهای آماری تماشا میکنند. هرمزگان دیگر تاب سکوت و انفعال مدیران را ندارد؛ مردم از حرف خستهاند و انتظار عمل واقعی دارند.
شهری که با باران غافلگیر میشود، با بحران چه میکند؟مشکل هرمزگان کمبارشی نیست؛مشکل، عادتکردن به ناآمادگی است.
سالهاست هر سامانه بارشی که وارد استان میشود، همان سناریوی تکراری اجرا میشود: هشدار، آمادهباش، تعطیلی، اختلال، و بعد… سکوت. هیچ گزارش شفافی منتشر نمیشود که بگوید کدام ضعف برطرف شد، کدام نقطه اصلاح شد و کدام مدیر پاسخگو بود. شهر، هر بار باران را «پشت سر میگذارد» بیآنکه از آن چیزی یاد بگیرد.
این الگو، اسمش مدیریت بحران نیست؛ مدیریت عادت به بحران است.
وقتی با چند ساعت بارندگی، آموزش به حالت تعلیق درمیآید، ترافیک قفل میشود و اقتصاد خرد شهری آسیب میبیند، یعنی سیستم از قبل برای چنین سناریویی طراحی نشده است. این در حالیست که اقلیم جنوب، سالهاست همین رفتار را دارد: بارش کوتاه، شدید و اثرگذار. نادیدهگرفتن این واقعیت، دیگر خطای فنی نیست؛ تصمیم مدیریتی است.
مسئله این نیست که چرا خیابان آب میگیرد؛مسئله این است که چرا بعد از هر بارش، همان خیابان دوباره آب میگیرد.
در هرمزگان، برنامهها اغلب واکنشیاند، نه پیشنگرانه. شهر نه بر اساس دادههای اقلیمی، بلکه بر اساس «امید به نباریدن» اداره میشود. این امید، وقتی باران میآید، بهسرعت فرو میریزد و هزینهاش مستقیم به مردم تحمیل میشود؛ مردمی که نه در طراحی شهر نقشی داشتهاند، نه در تصمیمهای دقیقه نودی.
خطر اصلی اما جای دیگریست:شهری که در برابر یک پدیده قابل پیشبینی مثل باران دچار اختلال میشود، در مواجهه با بحرانهای بزرگتاز زلزله تا حوادث صنعتی چه خواهد کرد؟
باران، تمرین بحران است و هرمزگان، در این تمرینها نمره قبولی نمیگیرد.تا زمانی که پس از هر سامانه بارشی، گزارش عملکرد، شفافسازی و اصلاح ساختاری وجود نداشته باشد، باران بعدی فقط تکرار یک شکست قدیمی است.شهر، نیاز به چتر ندارد؛ نیاز به حافظه مدیریتی دارد.