نخستین فریاد
نخستین فریاد ۱۳آبان در سال ۱۳۴۲ طنین انداخت؛ آن گاه که امام خمینی(ره)پس از سخنرانی کوبنده علیه لایحه کاپیتولاسیون، که در حقیقت به مستشاران آمریکایی حاضر در ایران مصونیت قضایی می داد توسط رژیم پهلوی تبعید شد. در ظاهر، مسئله حقوقی بود؛ اما در واقع، بیانیه بردگی ملت ایران در برابر آمریکا بود. امام خمینی با فریاد «من اعلام خطر می کنم»نخستین گام را در افشای چهره واقعی آمریکا برداشت؛ چهره ای که با لبخند کمک و توسعه، به دنبال تثبیت سلطه سیاسی و فرهنگی خود بر ملت ها بود. تبعید امام، آغازی بر تقابل میان ملت مستقل و نظام سلطه شد.
دومین خروش
دومین خروش، در ۱۳آبان ۱۳۵۷ از دل دانشگاه تهران برخاست؛ روزی که دانش آموزان و دانشجویان معترض به حضور آمریکا در ایران، در برابر گلوله های رژیم پهلوی ایستادند و خونشان بر سنگفرش دانشگاه نشست. آن روز، جوانان ایرانی فریاد زدند: مرگ بر شاه، مرگ بر آمریکا. این شعار، نه از سر هیجان، بلکه از دل تجربه ای تاریخی بیرون آمده بود؛تجربه ای از کودتای ۲۸ مرداد، از سلطه ی نظامی و فرهنگی آمریکا بر ایران، و از فقر و تحقیر ملتی که نفتش را می بردند و عزتش را لگدمال می کردند. در این واقعه، دشمن برای نخستین بار فهمید که نسل جوان ایران، دیگر به سلطه تن نمی دهد.
فریاد ها در ۱۳ آبان ۵۸ به اوج رسید
اما سومین فریاد، در ۱۳آبان ،۱۳۵۸ به اوج خود رسید؛ زمانی که دانشجویان پیرو خط امام(ره)با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، به تعبیر حضرت امام (ره)، انقلاب دوم را رقم زدند. تسخیر سفارت، فقط یک اقدام اعتراضی نبود؛ نماد شکستن هیمنه ابرقدرتی بود که خود را مالک مطلق جهان میدانست.
اسناد لانه جاسوسی نشان داد که سفارت آمریکا نه یک نمایندگی سیاسی، بلکه اتاق فرمان توطئه و طراحی برای مهار انقلاب اسلامی بود. از همان روز، خط تقابل میان دو گفتمان؛ استقلال و عزت در برابر سلطه و مداخله شکل گرفت.
13 آبان کلاس درس استمرار استقلال و مقاومت
۱۳آبان به همین دلیل در حافظه تاریخی ملت ایران ماندگار شد؛ این روز، گرامی داشت عقلانیت و آگاهی در برابر فریب قدرت است. از این رو، نسل امروز نیز باید ۱۳آبان را نه فقط به عنوان خاطره ای از گذشته، بلکه به عنوان کلاس درس استمرار استقلال و مقاومت بداند؛ چرا که ریشه دشمنی آمریکا با ایران در همین نکته نهفته است: در ایستادگی ملتی که نمی خواهد زیر سایه هیچ قدرتی زندگی کند.
چرا دشمنی ها همچنان برجاست؟
امروز، پس از گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب، پرسش بسیاری از نسل های جوان این است که چرا دشمنی میان ایران و آمریکا همچنان پابرجاست؟ پاسخ در فهم ماهیت این تقابل نهفته است؛ دشمنی آمریکا با ایران نه ناشی از اختلافی مقطعی یا موضوعی است، بلکه برخاسته از تعارض دو منطق در فهم جهان است. منطق آمریکا، منطق هژمونی و تسلط بر منابع و اراده ملت هاست و منطق انقلاب اسلامی، منطق استقلال، عدالت و کرامت انسانی است.
در این میان، نگاه تقلیل گرایان می کوشد تا این خصومت را به موضوعات خاصی مانند پرونده هسته ای، اختلافات دیپلماتیک یا حتی اختلاف میان دولتها و اشخاص تقلیل دهد. اما تجربه تاریخی از کودتای ۱۳۳۲ علیه دولت ملی دکتر مصدق تا فشارهای مستمر بر جمهوری اسلامی، نشان می دهد که آمریکا با ایران وابسته مشکلی ندارد، اما از ایران مستقل و قوی هراس دارد.
این هراس، ریشه در چالشی ژرف تر دارد؛ چالش با ملتی که حاضر نیست در نظم ناعادلانه جهانی هضم شود. از این رو، عقلانیت انقلاب اسلامی در برابر این خصومت، نه عقلانیت انزوا و تقابل کور، بلکه عقالنیت ایستادگی و موازنه سازی است؛ عقلانیتی که هم از منابع دینی و قرآنی الهام می گیرد و هم با واقع گرایی سیاسی سازگار است.
مقاومت ایران راهبرد عزت و پیشرفت است
مقاومت برای ایران، یک انتخاب احساسی نیست؛ بلکه راهبردی برای بقا، عزت و پیشرفت است. ایران آموخته است که هرگاه ایستاده، پیش رفته است، و هرگاه اعتماد بی محابا کرده، آسیب دیده است. ۱۳آبان، در حقیقت روز تداوم این عقلانیت است؛ روزی که ملت ایران اعلام کرد استقلال با ایستادگی به دست می آید، نه با وابستگی.
این روز، فقط یادآور تسخیر لانه جاسوسی نیست؛ بلکه نماد بازتعریف نسبت ملت ایران با قدرت جهانی است. امروز نیز در جهان در حال گذار از هژمونی آمریکا، منطق مقاومت ایران، به الگویی جهانی تبدیل شده است. از آمریکای لاتین تا غرب آسیا، بسیاری از ملتها در پی تجربه مشابهی از استقلال و عدالت اند.
این، یعنی پیام ۱۳آبان، نه تنها در تاریخ ایران، بلکه در تاریخ جهان معاصر جاری است؛ تسلیم و انحلال نه، که ایستادگی، عقلانیت است.