به قلم: علی ستاری
به گزارش اختصاصی خبرنگار دریای اندیشه، فعال شدن مکانیزم ماشه و اسنپبک در نظام بینالملل، فراتر از یک اقدام حقوقی صرف، نماد برجستهای از عمق بیاعتمادی دیرینه ملت ایران به بازیگران غربی و بهخصوص آمریکا و اروپاست. این بیاعتمادی ریشه در تجربه تاریخی، مکرر عهدشکنیها و نقض تعهدات بینالمللی از سوی طرف غربی دارد که طی دههها، به خصوص پس از انقلاب اسلامی، شکل گرفته است.
از یکسو، پیمانشکنیهای مکرر آمریکا در برجام، به عنوان یکی از برجستهترین نمونهها، ماهیت واقعی این اعتماد را به چالش کشیده است. آمریکا که خود متعهد به رفع تحریمها شده بود، به یکباره و بدون دلیل منطقی، از توافق خارج شد و مجدداً تحریمها را علیه ایران بازگرداند. این اقدام نه تنها وجهه آمریکا را در عرصه بینالملل مخدوش کرد بلکه به شکل جدی سرمایهگذاریهای دیپلماتیک و اقتصادی ایران را بیاثر نمود. از سوی دیگر، اروپاییها نیز که خود را به عنوان ضامنان توافق معرفی میکردند، در عمل نتوانستند یا نخواستند فشار لازم را بر آمریکا وارد کنند تا به تعهداتش بازگردد. بیتفاوتی آنها نسبت به نقض تعهدات خود و حتی حمایتهای ضمنی از سیاستهای فشار حداکثری آمریکا، باعث تشدید بیاعتمادی ایران شده است.
در فضای منطقهای نیز، واکنش سرد و بیتفاوتی کشورهای اروپایی و آمریکایی نسبت به کشتار بیرحمانه مردم غزه و حملات نظامی که منجر به فجایع انسانی گسترده شده، تصویر دیگری از نفاق و سیاستهای دوگانه غرب ارائه میدهد. این سکوت و حتی حمایتهای غیرمستقیم از نقض حقوق بشر در منطقه، نشان میدهد که غرب به جای پایبندی به اصول حقوق بشری و عدالت، تنها به دنبال منافع سیاسی و ژئوپلیتیکی خود است. این رویکرد دوگانه نه تنها بر بیاعتمادی ملت ایران افزوده بلکه نگرانیها نسبت به امنیت منطقه و تعامل با غرب را عمیقتر کرده است.
از سوی دیگر، همزمان با مذاکرات و تلاشهای دیپلماتیک ایران برای حفظ برجام و گشایش در روابط بینالملل، شاهد حملات سیاسی و رسانهای گستردهای بودیم که تلاش داشتند ایران را مقصر بنمایانند و فضای داخلی را ملتهب کنند. این فشارها، در کنار تحرکات مکانیزم ماشه، نشاندهنده تداوم سیاستهای خصمانه و عدم تمایل واقعی طرف غربی به حل مسالمتآمیز و عادلانه مسائل است.
حمله اسرائیل و آمریکا به ایران در میان مذاکره
جنگ 12 روزه نمونه آشکار دیگری از عمق بی اعتمادی به غربی ها بود این وضعیت با یک حمله گسترده و هماهنگ آغاز شد که اسرائیل و آمریکا آن را واکنشی به فعالیتهای منطقهای ایران و برنامههای هستهایاش معرفی کردند. این عملیات نظامی شامل حملات هوایی، سایبری و دریایی بود که به مراکز حساس نظامی و زیرساختهای حیاتی ایران هدف گرفت.
از منظر سیاسی، این جنگ نشاندهنده عمق تضادها و بیاعتمادی میان ایران و دو بازیگر اصلی منطقه یعنی آمریکا و اسرائیل بود. آمریکا با حمایت کامل از اسرائیل، به دنبال محدود کردن نفوذ منطقهای ایران و جلوگیری از توسعه برنامههای دفاعی آن بود. در مقابل، ایران با مقاومت سخت و تکیه بر ظرفیتهای داخلی و متحدان منطقهای خود، نشان داد که آمادگی دفاع از منافع ملی و منطقهای خود را دارد.
در پایان جنگ ۱۲ روزه، با میانجیگری برخی قدرتهای جهانی، آتشبس اعلام شد، اما تنشها و پیامدهای آن همچنان در منطقه باقی ماند. این درگیری کوتاه اما شدید به همه طرفها یادآوری کرد که راهحلهای نظامی به هیچ عنوان نمیتواند جایگزین دیپلماسی و تعامل برای حل اختلافات باشد.
نکته مهم جنگ 12 روزه این بود که اسرائیل و پس از آن آمریکا در میانه میدان مذاکره به ما حمله کردند؛ آن ها در واقع به تعاملی ترین ایران دهه اخیر حمله کردند و منطقه را با بحرانی جدید و دامنه دار روبرو کردند.
محاسبه غلط آمریکایی ها مبنی بر اینکه می توانند جمهوری اسلامی ایران را با حمله نظامی از پای درآورند و شکست این محاسبه موجب شد که ترامپ این بار شدید تر از قبل رو به جنگ تحریمی و اقتصادی با ایران بیاورد و تلاش کند با فعال سازی مکانیزم ماشه آخرین بهره برداری خود از لاشه برجام بی جان را برای فشار بر ایران انجام دهد.
تلف شدن فرصتها
برجام، که قرار بود نقطه عطفی در تعامل ایران و جهان باشد، به مرور زمان تبدیل به نمادی از ناکامی و تلف شدن فرصتها شد. این توافق نه تنها مشکلات ساختاری و تحریمهای اصلی ایران را برطرف نکرد، بلکه زمینهای برای افزایش فشارهای اقتصادی و سیاسی علیه کشور فراهم آورد. این امر ناشی از عدم پایبندی طرف مقابل به تعهدات و ناتوانی یا بیتمایلی آنها برای تضمین منافع ایران بود.
هشدارهای مکرر دلسوزان داخلی و تحلیلگران سیاسی که نسبت به اعتماد بیدلیل به غرب و آمریکا هشدار میدادند، امروز به وضوح قابل مشاهده است. برجام در عمل نتوانست امنیت اقتصادی و سیاسی ایران را
تضمین کند و به جای آن، کشور را وارد چرخهای از مذاکرههای بیثمر و فشارهای سیاسی کرد.
این تجربه باید به عنوان درسی بزرگ در سیاست خارجی ایران مورد بازنگری قرار گیرد. «امروز همان فردای بیبرجام است» به این معناست که بدون تغییر رویکرد و فاصله گرفتن از چشماندازهای صرفاً مذاکرهمحور و اتکا به غرب، ایران بار دیگر در دام توافقات نابرابر و سیاستهای فشار حداکثری گرفتار خواهد شد.
راهکار پیش رو در واقع نه امید بستن به غرب، بلکه تقویت ظرفیتهای داخلی، توسعه روابط منطقهای و پیگیری راهبردهای مستقل و هوشمندانه در عرصه بینالملل است. تنها با این رویکرد میتوان ایران را در برابر فشارها مقاوم ساخت و منافع ملی را در شرایط پیچیده جهانی حفظ کرد.
پیش از هر چیز باید تأکید کرد که «اسنپ بک» (مکانیزم بازگشت خودکار تحریمها در چارچوب قطعنامه۲۲۳۱ و توافق هستهای) یک مفهوم حقوقی-سیاسی بینالمللی است و تأثیر آن بر اقتصاد کشورها بستگی شدیدی به نحوه اجرا، شدت تحریمها، واکنش کشورها و ساختار اقتصادی داخلی دارد. اما با توجه به تجارب گذشته و مطالعات اقتصادی، میتوان برخی سناریوها و احتمالات را برای ایران و نیز استان هرمزگان ترسیم کرد. در ادامه بررسی میکنم که چه آثار منفی و چه فرصتهایی ممکن است به وجود آید، و چگونه تأثیرات ممکن است در سطح استان هرمزگان متفاوت باشد.
تعریف کوتاه و مکانیسم اسنپ بک
اسنپ بک (snap‑back) یا مکانیزم ماشه، در متون بینالمللی به معنای بازگشت خودکار تحریمهای تعلیقشده در توافق برجام است؛ یعنی اگر یکی از طرفین برجام ادعا کند ایران به تعهدات خود پایبند نیست، میتواند درخواست بازگرداندن تحریمها را فعال کند بدون نیاز به رأیگیری مجدد در شورای امنیت.
در عمل، فعال شدن اسنپ بک یعنی ایران ممکن است دوباره با تحریمهای سازمان ملل روبرو شود، که شامل محدودیتهای مالی، بانکی، نفتی، تجاری و … است.
در تحلیلها گفته شده است که فعال شدن اسنپ بک، حتی اگر کامل نباشد، تأثیرات روانی، اعتبار بینالمللی و هزینه مبادلاتی را تشدید خواهد کرد.
تأثیرات احتمالی بر اقتصاد ملی ایران
در سطح کلان، فعال شدن اسنپ بک میتواند در بخشهای زیر تأثیرگذار باشد:
*نرخ ارز و تورم؛ افزایش فشار بر ارز خارجی (دلار، یورو و غیره) و افزایش نرخ تبدیل؛ تحریمها باعث کند شدن ورود ارز به کشور، کاهش صادرات و افزایش هزینههای ورود کالاهای واسطهای میشوند که فشار تورمی ایجاد میکنند .
کاهش صادرات نفتی و درآمدهای ارزی؛ اگر تحریمهای نفتی مجدداً بازگردند، درآمد ارزی دولت و شرکتهای نفتی کاهش خواهد یافت.
سختتر شدن انتقال پول، سوئیفت، روابط بانکی خارجی؛ یکی از کانال اصلی فشار تحریمها همین محدودیت در سیستم بانکی است؛ از سویی دیگر دشوارتر شدن واردات ماشینآلات، قطعات یدکی، مواد اولیه نیز اتفاق خواهد افتاد و کاهش واردات میتواند تولید داخلی را آسیب بزند ضمن اینکه به دلیل ریسک تحریم، سرمایهگذاران ممکن است عقبنشینی کنند.
در این میان، ممکن است دولت تلاش کند با ابزارهایی مانند مدیریت ارزی، کنترل واردات، سیاستهای حمایتی از صنایع داخلی، و دور زدن تحریمها (راهکارهای موازی) اثرات منفی را کاهش دهد.
تأثیرات بر استان هرمزگان
استان هرمزگان موقعیت ویژهای دارد که آن را به یکی از استانهای حساس از نظر تأثیر تحریمها تبدیل میکند: ممکن است عبور کالا تحت فشار تحریمها محدود شود؛ شرکتهای خارجی از تعامل با بنادر ایران هراس کنند و اگر دولت و بخش خصوصی بتوانند سازوکارهای امن و مستقل از سیستم بانکی بینالمللی طراحی کنند، هرمزگان میتواند به مسیر جایگزین ترانزیت منطقهای تبدیل شود.
دشواری در دسترسی به بازارهای خارجی، هزینه حمل، بیمه و هزینه تراکنش بالا موجب کاهش سرمایهگذاری در طرحهای بزرگ خواهد شد و با افزایش هزینه تأمین انرژی و قطعات وارداتی صنایع وابسته به قطعات وارداتی ممکن است دچار مشکل شوند .
به عبارت دیگر، استان هرمزگان به دلیل بنادر و صنایع وابسته به تجارت خارجی، آسیبپذیری بیشتری در مقابل فعال شدن اسنپ بک دارد؛ اما با مدیریت هوشمند و طراحی سیاستهای منطقهای، میتواند از برخی فرصتها بهره گیرد.
به طور کلی، فعال شدن اسنپ بک اگر به صورت کامل اجرا شود، میتواند موجب تشدید مشکلات اقتصادی ایران شود: فشار بر ارز، تورم، کاهش صادرات، مشکلات بانکی و کاهش رشد اقتصادی. در سطح استان هرمزگان نیز تأثیرات منفی ممکن است در بخش تجارت، صنایع وابسته به واردات و اشتغال محسوستر باشد.