در سال‌های اخیر، گرانی به یکی از جدی‌ترین و دردناک‌ترین دغدغه‌های جامعه تبدیل شده است

تورم مزمن، افزایش مداوم قیمت‌ها و کوچک‌تر شدن سفرهٔ خانواده‌ها، اکنون نه یک پدیده موقت، بلکه واقعیتی پایدار و فرساینده است؛ واقعیتی که عموم مردم، از کارگران و بازنشستگان گرفته تا کارمندان و حتی بخشی از طبقهٔ متوسط، آن را به‌طور روزانه لمس می‌کنند. گرانی تنها یک عدد در گزارش‌های اقتصادی نیست؛ گرانی چهرهٔ زندگی مردم را تغییر داده و شکل مصرف، تغذیه، سبک زندگی، سلامت جسمی و روانی و حتی امید اجتماعی را تحت‌تأثیر قرار داده است.

امروز دیگر صحبت از گرانیِ یک قلم کالا نیست؛ بلکه افزایش پی‌درپی قیمت‌ها در گروه‌های اصلی مواد غذایی به نقطه‌ای رسیده که بسیاری از خانواده‌ها برای تأمین ساده‌ترین نیازهای معیشتی خود با دشواری روبه‌رو هستند. میوه، که روزی جزء جدایی‌ناپذیر سبد غذایی خانواده‌ها بود، حالا برای بخش قابل‌توجهی از جامعه به یک کالای کم‌دسترس تبدیل شده است.

خانواده‌های کم‌درآمد دیگر نمی‌توانند میوه را به‌صورت هفتگی یا حتی ماهانه تهیه کنند و بسیاری تنها در مناسبت‌های خاص یا هنگام بیماری کودکانشان به خرید مقدار کمی میوه روی می‌آورند. این واقعیت تلخ، پیامد مستقیم افزایش افسارگسیختهٔ قیمت‌هاست که قدرت خرید خانوارها را به‌شدت کاهش داده است.

وضعیت حبوبات نیز دست‌کمی از سایر مواد غذایی ندارد. زمانی حبوبات به عنوان ارزان‌ترین منبع پروتئین شناخته می‌شد و خانواده‌ها در دوره‌های سخت اقتصادی از آن به عنوان جایگزین گوشت استفاده می‌کردند. اما امروز قیمت همین مواد اولیه نیز چنان افزایش یافته که بخش قابل‌توجهی از خانواده‌ها در خرید آن دچار تردید و محدودیت هستند. افزایش قیمت لوبیا، عدس، لپه و دیگر حبوبات به‌طور مستقیم بر برنامهٔ غذایی مردم اثر گذاشته و مصرف آن‌ها را کاهش داده است. نتیجهٔ این روند، پایین آمدن کیفیت تغذیه و افزایش نگرانی دربارهٔ سلامت عمومی، به ویژه سلامت کودکان و سالمندان است.

برنج اما شاید ملموس‌ترین نشانهٔ گرانی برای عموم مردم باشد. این مادهٔ غذایی اصلی و همیشگی بسیاری از خانواده‌ها، امروز به محصولی تبدیل شده که بعضی از خانواده‌ها قادر به خرید آن به‌صورت روزانه یا هفتگی نیستند. گزارش‌های غیررسمی و گفت‌وگو با مردم نشان می‌دهد که برخی خانواده‌ها تنها ماهی یک‌بار یا حتی کمتر به خرید برنج روی می‌آورند و آن هم در حد یکی دو کیلو برای مصرف محدود. حذف یا کاهش شدید مصرف برنج در خانواده‌هایی که سال‌ها آن را غذای ثابت سفرهٔ خود می‌دانستند، نشانه‌ای جدی از فشار اقتصادی‌ای است که جامعه تجربه می‌کند.

این محدودیت در مصرف برنج نه تنها نشان‌دهندهٔ بحران معیشتی است، بلکه چهرهٔ سفرهٔ ایرانی را نیز دستخوش تغییر کرده است.

اما گوشت در این میان داستانی بسیار تلخ‌تر دارد. گوشت گوسفند و گوساله که زمانی مصرف آن حتی برای خانواده‌های کم‌درآمد هم چندان غیرمعمول نبود، اکنون برای بسیاری به کالایی کاملاً خارج از دسترس تبدیل شده است. خانواده‌های کم‌درآمد مدت‌هاست که گوشت را از برنامهٔ غذایی‌شان حذف کرده‌اند و حتی طبقهٔ متوسط نیز با احتیاط و محدودیت فراوان به خرید آن فکر می‌کند. در بسیاری از خانواده‌ها گوشت تنها در مناسبت‌های خاص مصرف می‌شود، و این محدودیت در مصرف پروتئین حیوانی پیامدهای نگران‌کننده‌ای برای سلامت عمومی دارد. حتی گوشت مرغ که زمانی به عنوان گزینهٔ ارزان‌تر مطرح بود، اکنون برای بسیاری از خانواده‌ها چالش جدی محسوب می‌شود.

افزایش مداوم قیمت‌ها تنها باعث کوچک‌شدن سفره‌ها نشده، بلکه رفتار مصرفی خانوارها را نیز تغییر داده است. امروز بسیاری از خانواده‌ها برای خرید مواد غذایی ساده باید برنامه‌ریزی دقیق، حساب‌کردن چندبارهٔ جیب خود و حذف اقلام غیرضروری را در دستور کار قرار دهند. خریدهای هفتگی جای خود را به خریدهای روزانه و محدود داده و استفاده از مواد غذایی با کیفیت پایین‌تر یا ارزان‌تر به یک اجبار تبدیل شده است. کاهش تنوع غذایی و افت کیفیت تغذیه نه تنها سلامت جسمی را تهدید می‌کند، بلکه اثرات روانی سنگینی بر خانواده‌ها دارد. احساس ناتوانی در تأمین نیازهای اولیه، فشار روحی شدیدی بر والدین وارد می‌کند و احساس امنیت و آرامش خانواده‌ها را کاهش می‌دهد.

گرانی همچنین شکاف طبقاتی را بیش از پیش آشکار کرده است. اختلاف بین توان مصرفی طبقات مختلف جامعه به‌وضوح افزایش یافته و این مسئله باعث شکل‌گیری نوعی ناامیدی جمعی شده است.

مردمی که روزگاری حداقل‌های معیشتی را بدون نگرانی تأمین می‌کردند، اکنون برای ساده‌ترین خریدها تحت فشار هستند و همین مسئله بر روحیهٔ اجتماعی تأثیری عمیق گذاشته است. کاهش اعتماد به آینده، بی‌ثباتی روانی و احساس نابرابری از پیامدهای این وضعیت است؛ پیامدهایی که در درازمدت ممکن است بر سرمایهٔ اجتماعی و همبستگی جامعه اثر بگذارد.

در کنار همهٔ این شرایط، باید به نقش هزینه‌های جانبی زندگی نیز اشاره کرد. افزایش هزینهٔ اجاره‌خانه، حمل‌ونقل، درمان و حتی آموزش، همراه با رشد کند درآمدها باعث شده است که مردم بخش بیشتری از درآمد ماهانهٔ خود را صرف امور غیرغذایی کنند و سهم مواد غذایی در سبد مصرف کاهش یابد. این جابه‌جایی اجباری به معنای حذف بخشی از نیازهای اساسی از زندگی روزمره است. خانواده‌هایی که باید بخش قابل‌توجهی از درآمدشان را به اجاره اختصاص دهند، معمولاً نخستین جایی که مجبور به صرفه‌جویی می‌شوند «غذا»ست؛ و این دقیقاً همان اتفاقی است که اکنون در بسیاری از خانواده‌ها در حال رخ‌دادن است.

گرانی، فراتر از تأثیر اقتصادی، پیامدی اجتماعی نیز دارد. مردم در گفت‌وگوهای روزانه، در تاکسی، محل کار، شبکه‌های اجتماعی و حتی در جمع‌های خانوادگی بیش از هر موضوعی از گرانی و ناتوانی در خرید صحبت می‌کنند. این گفت‌وگوهای مکرر نشان می‌دهد که گرانی به مسئله‌ای فراگیر و مشترک تبدیل شده؛ به تجربه‌ای که تقریباً هر خانواده‌ای آن را لمس کرده و با آن دست‌به‌گریبان است. وقتی موضوعی این‌قدر عمومی و گسترده می‌شود، نشان‌دهندهٔ عمق بحران اقتصادی است که به شکل مستقیم بر زندگی مردم سایه انداخته است.

در نهایت، آنچه امروز جامعه را رنج می‌دهد تنها افزایش قیمت‌ها نیست؛ بلکه ادامه‌دار بودن این روند و نبود افق روشن برای بهبود اوضاع است. مردم وقتی نگران آینده‌اند، وقتی نمی‌دانند ماه بعد یا حتی هفتهٔ بعد قیمت‌ها چه تغییری خواهد کرد، ناچارند محافظه‌کارانه‌تر مصرف کنند، بیشتر پس‌انداز کنند (اگر ممکن باشد) و کمتر خرید کنند. این فضای بی‌اعتمادی اقتصادی، خود به تشدید رکود و کاهش کیفیت زندگی منجر می‌شود و به چرخه‌ای تبدیل می‌شود که شکستن آن دشوار است.