به قلم/عبدالحسین اسدپور

به گزارش خبرنگار دریای اندیشه از بندرلنگه، در روزگار کنونی، گرانی به پدیده‌ای تبدیل شده که نه تنها توقف‌پذیر نیست، بلکه گویی هر صبح با انرژی مضاعف از خواب برمی‌خیزد تا رکوردهای جدیدی در «پرش طول قیمت‌ها» ثبت کند.

در این میان، کارگر ساده‌ای که حقوقش سال‌هاست در مرحله «تثبیت تاریخی» باقی مانده، هر ماه به جای محاسبه دخل و خرج، بیشتر شبیه یک مدیر بحران عمل می‌کند؛ آن هم بدون بودجه و بدون امکان درخواست کمک‌های بین‌المللی.

حقوق ثابت کارگر، ثباتی دارد که در هیچ بخش دیگری از اقتصاد مشاهده نمی‌شود. گویی اقتصاد جهانی زیر و رو شود، تورم به فضا سفر کند یا قیمت‌ها رکوردهای نجومی بزنند، این حقوق کوچک‌ترین تغییری نمی‌کند؛ آن‌چنان استوار که باید آن را در موزه «عجایب اقتصادی» به نمایش گذاشت. این در حالی است که هزینه‌ها رفتاری کاملاً برعکس دارند و با هر نسیمی، چون بادبادک جشنواره، اوج می‌گیرند.کارگر ساده صبح‌ها پیش از خروج از خانه، ابتدا قیمت‌ها را چک می‌کند تا ببیند آیا امروز می‌تواند یک عدد نان اضافه بخرد یا باید با نان دیروز رابطه دوستانه‌تری برقرار کند. زمانی با حقوق ماهانه می‌شد یخچالی را پر کرد؛ امروز اما همان یخچال بیشتر نقش یک شیء هنری را ایفا می‌کند: خالی، مینیمال، و مناسب برای نمایشگاه‌های مدرن. کارگر در نهایت به آن نزدیک می‌شود، درِش را باز می‌کند و با صدایی بغض‌آلود اما محترمانه می‌گوید: «رفیق، فعلاً همین است. تلاشمان را می‌کنیم.»

در برنامه‌ریزی جدید اقتصادی کارگر، اقلام به سه دسته تقسیم می‌شوند:

اقلام رؤیایی: مانند گوشت و مرغ که فعلاً در آرشیو خاطرات نگهداری می‌شوند.اقلام ضروری–لوکس:مثل میوه که بیشتر به عنوان دکور میوه‌فروشی دیده می‌شوند.اقلام واقعی: مانند نان، که تنها چیزی است که هنوز می‌توان درباره‌اش مذاکره کرد.

در میانه این شرایط، تفریح کارگر به بررسی فاکتور خرید و شمردن صفرهایی تبدیل شده که هر ماه بی‌شرمانه افزایش می‌یابند. گویی صفرها از حقوق او قطع امید کرده‌اند و تصمیم گرفته‌اند تمام انرژی خود را صرف قیمت‌ها کنند.

پایان ماه، کارگر دفترچه حسابش را باز می‌کند، نه برای حساب و کتاب، بلکه برای مشاهده رسمی شکست. حقوق، مانند مهمانی است که وسط مراسم از خانه میزبان بیرون رفته و دیگر بازنگشته؛ اما قیمت‌ها با سرعت و شوقی مثال‌زدنی همچنان در حال ورود هستند.

با وجود همه این‌ها، کارگر همچنان امیدوار است؛ امیدی از جنس طنز تلخ. او هر شب دعا می‌کند که شاید فردا قیمت‌ها کمی خسته شوند و قدم رنجه کنند و ثابت بمانند. اما همان‌طور که می‌دانیم، قیمت‌ها نه خسته می‌شوند، نه می‌ایستند، و نه حتی فرصت می‌دهند حقوق آرام به آن‌ها نزدیک شود.در نهایت، این کارگر است که با عزت و لبخندی نصفه‌نیمه تلاش می‌کند بگوید «می‌گذرد»؛ هرچند در دلش می‌داند که این گذشتن، فعلاً فقط شامل حقوق از جلوی قیمت‌هاست، آن هم با اختلاف چندین کیلومتر.