
در تاریخِ فرهنگ و ادب، «زبان» فقط وسیلهای برای بیان نیست؛ بلکه صحنهی ظهور جهانبینی هر دوره است.
مدرنیسم و پسامدرنیسم، هر دو بیش از آنکه مکتبهای فکری باشند، شیوهای از دیدن جهان و گفتن جهان هستند و زبان، نخستین جایی است که در آن ، این تغییرات رخ میدهد.
این پژوهش به بررسی نقش زبان در بازنمایی مؤلفههای مدرنیسم و پسامدرنیسم میپردازد و نشان میدهد چگونه زبان ادبی، نه تنها بازتاب ساختارهای فکری این دو جریان است، بلکه خود، بستر اصلی پیدایش و تحول آنها محسوب میشود. سپس، با نگاهی تطبیقی، زبانِ ادبیات معاصر ایران ، با نمونههای جهانی مقایسه میشود و جایگاه آن در جغرافیای نظری مدرنیسم و پسامدرنیسم مورد تحلیل قرار میگیرد.
در نظریه ادبی، «زبان» اساس هر مکتب و جریان فکری است؛ زیرا ادبیات نه با تصویر، بلکه با زبان ، جهان خود را میسازد. به تعبیر سوسور، «زبان نظامی از نشانههاست» و این نظامِ نشانهای، حامل جهانبینی هر دوره است؛ مدرنیسم و پسامدرنیسم در غرب و ایران، بیش از هر چیز در سطح زبان قابلردیابیاند؛ جایی که ساختار جمله، نوع روایت، لحن و فرم، دگرگونیهای بنیادین این دوران را آشکار میکند.
۱. زبان مدرنیسم:
روشن، معترض، جستجوگر معنا
مدرنیسم، زبانی دارد که محصول بحرانهای قرن بیستم است ، دو جنگ جهانی، شهرسازی، صنعتی شدن، تنهایی و خردگرایی.
مدرنیسم به جامعهای که نهادهای جمعی (خانوادهٔ سنتی، مذهب، روایتهای ملی) اعتبارشان را از دست داده اند واکنش نشان میدهد؛ نتیجهاش این میشود که سوژهی ادبی از «ما» به «من» تغییر میکند و در عمل یعنی: راوی محوری، اثر تبدیل شد به صحنهٔ نمایشِ تجربهٔ درونی یک «من» افکار، خاطرات و تکانههای خودکاوی و بازنمایی ذهن ، جریانهای روانیِ بیمار گونه و خاطرههای پراکنده و تک گویی های درونی جای روایتِ خطی و بیرونی را گرفتند.
پیامد هنری: زبان شخصیتر، محرمانهتر و گاهی متکلم واحد شد؛ خوانندگان در بهترین حالت شنوندهٔ اعترافات درونی صاحب اثر شدند مثال: تکگوییهای «خانم دالوی» و «اولیس» که تجربههای ذهنی و تداعیها را بهعنوان سوژهٔ مرکزی قرار میدهند؛ در ایران هم شعر نیمایی و برخی نثرهای هدایت و خانم فروغ فرخزاد، فردیت عریان را برجسته کردند.
۲. «ابهام کنترل-شده:
نه برای سرگشتگی، بلکه برای بیان جهان پیچیده.
ابهام در مدرنیسم نه هدف و نه «گنگسازی» صرف است؛ بلکه وسیلهای دقیق برای نشاندادن پیچیدگی واقعیت است.
«ابهام کنترلشده یعنی نویسنده آگاهانه لایههای معنا را میگستراند تا خواننده وارد فرایند تفسیر شود، نه اینکه او را سرگشته و حیران رها کند.
تکنیکها: نمادهای تکرارشونده، تصاویر چندمعنایی، انقطاعِ روایت و پارادوکسهایی که همزمان چند امکان تفسیر را باز میگذارند.
عملکرد: با این ابهام، متن مثل یک دستگاه فکری عمل میکند—خواننده برای ساخت معنا، مجبور به مشارکت فکری میشود.
مثال: تصاویر متراکم آلثِر الیوت در «سرزمین هرز» که هر نماد چندخوانش دارد؛ یا فضای رازآلود و نمادین «بوفِ کور» در ادبیات فارسی که خوانشهای روانکاوانه، اجتماعی و تاریخی را همزمان برمیتابد.
۳. «شکستن قواعد کلاسیک:
«حذف وزن، قافیه و روایت خطی»
شکستن قاعده یعنی بازتعریف «چه میگوییم» و «چگونه میگوییم»
در شعر: رهایی از قیدها و اوزان عروضی بهمعنای آزادی در ریتم و تصویر است ؛
زبانی تجربیتر، گفتاریتر و ملموس تر پدید می آید.
مثلاً شعر نو در ایران
در نثر: هم کنار گذاشتن روایتِ علت وُ معلولیِ خطی (شروع–میانه–پایان) و روی آوردن به مونتاژِ صحنهها، فلشبک، یا روایت موازی فرم و ساختار را باز تر و انعطاف پذیرترمیکند .
نتیجهٔ زیباییشناختی: فرم بازتر، و ساختاری که منعطف تر باشد ، ظرفیت بیان وضعیتهای مدرن ( بحران های اقتصادی، اجتماعی ، سیاسی ، طبیعی و بیماری های روانی ) را بیشتر دارد.
مثال: حذف قافیه و شکستن وزن در شعر نیمایی
یا در نثر، بریدگیهای زمانی و مونتاژهای راویمحور در آثار جویس و وولفگانگ گوته .
۴. زبان فشرده، موجز و مینیمال:
«معنا در لایههای درونی، نه در آراستگی سطحی»
مدرنیسم به تراکم معنا علاقهمند شد—جملهها کوتاه، بارِ معنایی سنگین:
فشردگی معنایی یعنی استفاده از کلمهها و تصاویر بهگونهای که هر واژه بارِ مفهومی چندگانهای را بر دوش بکشد.
تکنیکها: استعارههای پر چگالی ، ایماژهای متراکم و حذف توضیحهات اضافی .
پیامد خوانش: خواننده باید «معنا را استخراج کند»؛ متن تبدیل به معدن میشود، نه رودِ روانِ توضیح.
مثال: در شعر مدرن، یک تصویر کوچک میتواند شبکهای از کنایات تاریخی، اجتماعی و شخصی را برانگیزد؛
در نثر نیز جملههای کوتاه و پراکنده، مثل ضربههای قلم، تندیس درون را میتراشند .
۵-«جستجوی معنا در جهانی بیمعنا: مدرنها مینویسند تا جهان را بفهمند»
این شاید اساس فلسفی مدرنیسم باشد: دورانِ بیثباتی و بحرانِ ارزشها، ادبیات را بهعنوان ابزارِ سؤالپرسیدن و معناجویی مطرح کرد.
نکات قابل تامل:
ادبیات بهمثابه واکنش و پاسخ به پوچیِ مدرن:
نویسنده دیگر واعظ نیست ، بلکه کاوشگرِ معناست.
بیانِ ارزشهای اخلاقی یا معنایی جدید از طریق تجربههای فردی—نه از طریق روایتهای کلان.
دینامیسم فلسفی: از نیهیلیسم به سمت جستجوی فردی معنا (مثلاً اگزیستانسیالیسم کامو، سارتر)؛ رمان و شعر به آزمایشگاه این جستجو تبدیل شدند.
مثال: آثار کامو که با مسئلهٔ پوچی روبهرو میشوند و پرسشِ «معنی زندگی در عالمِ بیمعنی» را به سطح تجربهٔ شخصی میآورند؛ در ایران هم آثار دهههای منتهی به مدرنسازی، دغدغههای مشابه فردی و جمعی را بازتاب دادهاندزبان مدرنیسم فارسی، در دهههای ۳۰ تا ۵۰، عصاره آگاهی تازهی ایرانی بود .
۱ :زبان پستمدرنیسم :
چندصدایی، تکهتکه، بیمرکز
پسامدرنیسم از دل مدرنیسم بیرون آمد؛ اما با یک تفاوت بنیادی:
اگر مدرنیسم میخواست معنا را کشف کند، پسامدرنیسم میگوید معنایی وجود ندارد—جز در بازی زبان.
ادامه دارد…
ویژگیهای زبانی پسامدرنیسم:
چند لایه و چند صدا، راوی نامعتبر، روایتپریشی، زاویهدیدهای شکسته.
طنز سیاه، بازیگوشی مفهومی و پارودکسی متن همزمان جدی و شوخی است.
ارجاع به متون دیگر (بینا متن یت): متن از متن تغذیه میکند.
بیثباتی معنا: هر جمله امکان تأویل تازهای دارد.
ترکیب زبانهای مختلف: رسمی، محاوره، اینترنتی، تخصصی
نمونههای جهانی
بارتلم، پینچن، بِکِت و بورخس؛ زبانی که از دل شک، طنز و سرگشتگی متولد میشود.
مقایسه زبان مدرنیسم با زبان پسامدرنیسم
هدف: کاوش در مفاهیم ، کشف معنا ، فروپاشاندن معنا
ساختار: نسبتا منظم، هدفمند ، اما تکهتکه و غیرخطی
لحن: جدی، انتقادی،بازیگوش، طنزآلود
راوی: فردی ثابت، نامعتبر، چندصدایی
رابطه با حقیقت: در جستجوی حقیقت، نسبیگرایی، انکار حقیقت واحد
رابطه با متن: متن مستقل،متن شبکهای، بینامتنی
۴. زبان ادبیات معاصر ایران: مدرنیسمِ عمیق،
ادبیات ایران، در گذار به پسامدرن، یک ویژگی خاص دارد:
پسامدرنیسم ایرانی از دل مدرنیسم برنخاست، بلکه از دل آشفتگیهای اجتماعی و رسانهای آمد.
ویژگیهای زبان معاصر ایران
آمیختگی زبان رسمی، مجازی، محاورهای:
حتی در آثار فاخر، ردّ زبان شبکههای اجتماعی دیده میشود.
گرایش به فرمهای روایی جدید: مثل روایتهای شکسته، کوتاهنویسی، روایتهای موجی.
پراکندهگویی و شتابزدگی: محصول زندگی دیجیتال و نسلِ زِد.
موج جدید ادبیات جوان:
برترین نمونههای پسامدرنیسم ایران اصغر عبداللهی، رضا قاسمی ، بلقیس سلیمانی ، شهریار مندنیپور ، هوشنگ گلشیری (حلقه گذار) ، ابوتراب خسروی
اما باید گفت: پسامدرنیسم ایران هنوز از نوع «بومی-دیجیتال» است؛ نه فلسفی و نه ساختار مند مانند غرب.
تأثیر زبان دیجیتال و نسل زد ، در ادبیات معاصر
امروز زبانِ ادبیات تحت تأثیرِ سرعت رسانهها ، زبان تصویری و ایموجیمحور ، کوتاهنویسی ، و ذهنیت لحظهای قرار گرفته است.
در نتیجه: جملات کوتاه شدهاند ، عمقِ معنا به سطح آمده و لحن طنزی-تلخی پیدا کرده ، فرمها موجی، قطعهای و ناپیوستهاند ، این روند به پسامدرنیسم ایرانی نزدیک است، اما هنوز مسیر تکامل را طی نکرده است.
چرا زبان ابزار اصلی بازنمود مدرنیسم و پسامدرنیسم است؟ زیرا زبان جهانبینی هر دوره را آشکار میکند، ساختار تفکر را میسازد و نقطه تماس انسان با جهان است. زبان آینهای است که اضطرابها، بحرانها و امیدهای هر عصر را بازمیتاباند: مدرنیسم میکوشد با زبانی جدید جهان را درک کند، درحالی که پسامدرنیسم با زبان خود، جهان را به چالش میکشد.
در واقع، زبان ادبیات در گذار از مدرنیسم به پسامدرنیسم، از جستجوی معنا به بازی با معنا حرکت کرده است. اگر مدرنیسم به ما «وضوح و فردیت» بخشید، پسامدرنیسم «شک، چندصدایی و آزادی در فرم» را به ارمغان آورد. اکنون ادبیات در جهان و ایران در گذار از «عصر روایت» به «عصر زبان» قرار گرفته است؛ جایی که نویسنده دیگر صرفاً داستان نمیگوید، بلکه با زبان، اندیشه و ساختارشکنی خود جهانی تازه میآفریند.
ادبیات معاصر ایران نیز در این مسیر گام نهاده، اما با ویژگیهای خاص فرهنگی، تاریخی و اجتماعی خود. زبان در ادبیات امروز ایران آمیزهای است از سنت مدرن، تجربه دیجیتال و گرایشهای پسامدرن که در کنار هم، روایت معاصر فارسی را شکل میدهند.
منابع ایرانی:
براهنی، رضا. طلا در مس. ۱۳۴۴.
بنیجمالی، محمدحسن. نقد پسامدرنیسم. ۱۳۹۰.
گلشیری، هوشنگ. جدال با جهل.
آفتابی، حسین. «پسامدرنیسم در ایران». مجله نقد ادبی، ۱۳۹۲.
(زبان، ابزار بازنمود مؤلفه های پست مدرنیسم در اسفار کاتبان )(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع: تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی (دهخدا) دوره 15 زمستان 1402 شماره 58زبان، ابزار بازنمود مؤلفه های پست مدرنیسم در اسفار کاتبان (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
نویسندگان: آذردخت خطیبی رحیم طاهر رضا فهیمی
منبع: تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی (دهخدا) دوره 15 زمستان 1402 شماره 58
منابع جهانی
Bakhtin, M. (1981). The Dialogic Imagination.
باختین، میخائیل. تخیّل دیالوگیک / خیال مکالمهای. ۱۹۸۱.
Barthes, R. (1977). Image–Music–Text.
بارت، رولان. تصویر ـ موسیقی ـ متن. ۱۹۷۷.
Camus, A. (1942). The Myth of Sisyphus.
کامو، آلبر. افسانهٔ سیزیف. ۱۹۴۲.
Derrida, J. (1967). Of Grammatology.
دریدا، ژاک. دربارهٔ دستورنوشتار / در باب گراماتولوژی. ۱۹۶۷.
Eliot, T. S. (1922). The Waste Land.
الیوت، تی. اس. سرزمین هرز. ۱۹۲۲.
Joyce, J. (1922). Ulysses.
جویس، جیمز. اولیس / اولیسس. ۱۹۲۲.
Kristeva, J. (1966). Word, Dialogue, and Novel.
کریستوا، ژولیا. واژه، گفتوگو و رمان. ۱۹۶۶.
Lyotard, J. F. (1979). The Postmodern Condition.
لیوتار، ژانـفرانسوا. وضعیت پستمدرن. ۱۹۷۹.
Woolf, V. (1925). Mrs. Dalloway.
وولف، ویرجینیا. خانم دالووی. ۱۹۲۵.