عمر استاد دراز بادا…
ابرهای خبر اما تیره و تار هستند،
بار دیگر استاد محمدعلی بهمنی ترانهسُرا و غزلسُرای نامی ایران زمین با عارضهی مغزی به بیمارستان اعزام و تحت عمل جراحی قرار گرفت.
اینک نیز استاد حال مساعدی ندارد و ما اهالی هرمزگان برای تندرستی ِ بهمنی، دعا میکنیم.
منی که «محمدعلی بهمنی» را زیستهام بیشک او را یک هرمزگانی میدانم، او به این خطه و مردمانش تعلق خاطر فراوانی دارد و هرمزگانیها نیز همواره او را پاس داشتهاند.
بهمنی در بندرعباس تبلور پیدا کرد، با مردمان خونگرمش، کوه سربلند گنو و دریای خواهرش زیست و همین عناصر جانمایه و جوهرهی اشعاری شد که جهان از بَرَش کرد.
یادم میآید خودش دربارهی ترانهی « رودخانهها» به جمعی که با هم نشسته بودیم، گفت؛
تازه به بندرعباس آمده بودم، برای سالهای سال در این شهر تنفس کرد و دیگر او را باید شهروند بندرعباس نامید) برای تفرج به منطقهی سرخون و روستای کوچک *فتحیه جلیل* رفتیم و درکنار آبگیری زلال و صاف مانند اشک چشم که ادامهاش به دریا منتهی میشد، با قصهی غمین دو دلداده به نام *فتحیه و جلیل* آشنا شدم.
دو عاشقی که با مخالفت خانوادهها به هم نمیرسند و هر دو در تصمیمی وحشت آور خود را در آبگیر، غرق میکنند و کسی جسد دو دلدادهی مفتون ِ مغروق را در آن آبگیر نمییابد.
بر پایه افسانههای محلی آن دو به دو ماهی تبدیل میشوند و راهی دریا میشوند تا در دریا آزادانه با هم زندگی کنند، بهمنی با الهام از این افسانهی محلی ترانهی معروف «رودخانهها» را سرود که یکی از معروفترین ترانهای اجرا شده ی آن سالها شد آنگونه که هنوز پس از سالها بر زبان سالمندان و حتی نسلهای امروزیتر نیز جاری و ساری است.
"رودخونهها رودخونهها منم میخوام راهی بشم
برم به دریا برسم ماهی بشم ماهی بشم
دلم میخواد اونجا برم که همه دنیا آب باشه
تا نرسه دستی به من
دلم میخواد دور و ورم هزارتا گرداب باشه
هزارتا گرداب باشه
رودخونهها رودخونهها منم میخوام راهی بشم
برم به دریا برسم ماهی بشم ماهی بشم
من دیگه سرنوشتمو به دست فردا نمیدم
لحظه به لحظه دلمو به آرزوها نمیدم
میخوام غبار تنمو پاک کنم پاک کنم
خاطرههای خاکیمو پاک کنم پاک کنم
قصهی دل کندنمو موجای دریا میدونن
موجای دریا میدونن
شکستن بغض منو فقط حبابا میدونن
فقط حبابا میدونن
رودخونهها رودخونهها منم میخوام راهی بشم
برم به دریا برسم ماهی بشم ماهی بشم
رودخونهها رودخونهها منم میخوام راهی بشم
برم به دریا برسم ماهی بشم ماهی بشم"
…
آری؛ دلبستگی او به دریا و شهر بندرعباس آنچنان است که غمگساریهایش را نیز با دریا تقسیم کرده و نیز با او در میان مینهد.
روزی دلتنگ از جفای روزگار کنار دریایی آرام (این سکون و آرامش در اصطلاح بندرعباسیها، "دیریای خواهر" میگویند) مینشیند و شِکوههای دلش را پیش خواهرش باز میکند. مانند برادری که راز دلش را به خواهرش میگوید:
*دریا شده است خواهر و من هم برادرش*
*شاعـــرتر از همیشه نشستـــــم برابرش*
*خواهر سلام! با غزلــی نیمه آمدم*
*تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش*
*میخواهم اعتراف کنم، هرغزل که ما*
*با هـــم سرودهایم جهان کرده از بَرش*
*خواهر زمان، زمان برادر کشی است باز*
*شاید بـــه گوش هــــا نرسد بیت آخـرش*
*با خود ببر مرا کـــه نپوسد در این سکــــون*
*شعری که دوست داشتی از خود رهاترش*
*دریا سکوت کرده و من حرف میزنم*
*حس میکنم که راه نبردم به باورش*
*دریا منــــم، همو کــــه به تعداد موج هات*
*با هر غروب خورده بر این صخرهها سرش*
*هم او که دل زده است به اعماق و کوسه ها*
*خــــون میخورند از رگ در خــــون شناورش*
*خواهر! برادر تو کم از ماهیان که نیست*
*خرچنگها مخــــواه بریسند پیکـــــرش*
*دریا سکوت کرده و من بغض کرده ام*
*بغض برادرانهای از قهـــــر خواهرش*
بهمنی در سالهایی که شعر هرمزگان در محاق بود، جریانساز حرکتی نوین شد و غزل و ترانه را جانی تازه بخشید. بسیاری از کسانی که اکنون سری میان سرها دارند، شاگردان او هستند.
بزرگانی مانند؛ جواد ضمیری، امینه دریانورد، فرزانه فرخی نژاد، بلقیس بهزادی و … از نسل نوجوانان اوایل و میانهی دهه ۱۳۷۰ خورشیدی که اینک خود از بزرگان شعر و ترانهی استان و صاحب حرف و فضای مخصوص به خودشان هستند در مکتب استاد تلمذ کردهاند.
دفتر کار بهمنی و انتشارات چیچیکا در چهارراه مرادی با راهپلههای تنگ و پاگردهایی که اگر یکی از روبرو میآمد، دیگری باید توقف میکرد، پاتوغ بزرگان اهل ادب و محل جدلهای ادبی بود.
میشد هر روز یک دوجین آدم ِ اهل شعر، ذوق و ادب را دور و بر شمع وجود استاد دید که در حال گفتگو و گاه جدل و مباحثه در این مورد هستند.
استاد با راه انداختن صفحهی تنفس در هوای شعر در یکی از نشریههای محلی هرمزگان (ندای هرمزگان) محملی را برای عرضهی شعر شُعرای این دیار و همچنین نقد ادبی و داستان راه انداخت.
در روزگاری که رسانههای هرمزگان، کمتر از انگشتان یک دست بودند، ابتکار او در راهانداختن صفحهی تنفس در هوای شعر، فکری ِ بدیع بود به نحوی که آن هفتهنامه از وسط باز میشد و بسیاری از علاقهمندان و مخاطبان جدی شعر بخاطر صفحهی تنفس در هوای شعر آن نشریه را تهیه می کردند.
در زمان مدیریت حسین شاکری بر ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی هرمزگان با اخذ مجوز از وزارتخانه و معاضدت وی، جشنوارهی قصه و شعر جوان کشور توانست حرکتی نوین را در سطح کشور بیاغازد، دیدن چهرههای ملی در بندرعباس و برگزاری کارگاههای شعر و داستان در محدوده برگزاری آن، امتیازی برای نوآمدهگان شعر و داستان در هرمزگان محسوب میشد.
حرکتی که گرچه پس از دوران مدیریت همایون امیرزاده در اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی هرمزگان دیگر تداوم نیافت اما اثراتش را بر شعر و قصهی استان گذاشت.
بهمنی گرچه زادهی دزفول و اصالتی تهرانی دارد اما او را باید متعلق به دیار شعر، شعور و شرجی شهر بندرعباس و خطهی هرمزگان دانست و فرزندان شایسته ی شعر جنوب به مانند دیگر نقاط ایران او را با تمام وجود دوست دارند که عمرش طولانی باد…