به گزارش روزنامه دریای اندیشه؛ علامه محمد رضا حکیمی یکی از علما و عرفایی است که پرچم دار تفکراتی جالب در این برهه است البته این تفکرات؛ اندیشه های جدیدی نیست و از بدو اسلام وجود داشته است فقط اینکه در این دوران برخی ها ترجیح داده اند پنبه در گوش کنند و نسبت به بی عدالتی های موجود در جامعه بی تفاوت هستند.
در بزرگی و سلوک علامه حکیمی همین بس که امام خمینی(ره) زمانی که در نجف حضور داشتند در نامه ای که به او می نویسد علامه را جناب مستطاب ثقه الاسلام آقای حکیمی می خواند و دکتر علی شریعتی نیز علامه حکیمی را مرد آگاهی و ایمان، اخلاص و تقوی، آزادی و ادب یاد می کند و از او می خواهد که وصایت شرعی آثارش را بر عهده بگیرد .
رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران حضرت آیت الله خامنه ای نیز او را عالم، متفکر، دانشمندی جامع، ادیبی چیره دست، اندیشه ورزی نوآور، اسلام شناسی عدالت خواه می خواند.
یکی از اندیشه های جالب علامه حکیمی در مکتب تفکیک است؛ این مکتب را امروزه علامه حکیمی و حضرت آیت الله سید جعفر سیدان پرچم داری می کنند؛ مکتب تفکیک، مکتب جداسازی سه روش معرفتی، یعنی قرآن، فلسفه و عرفان است.هدف این مکتب، جداسازی و نابسازی فکر و شناخت قرآنی از شناخت بشری، و رهاندن آن از تأویلات و مزج با دیگر افکار بیان شده است.
البته انتقاداتی به این مکتب وجود دارد چرا که متقدمین این مکتب؛ فلسفه را در تضاد با دین می دانند و تعابیر خوبی نسبت به آن به کار نبرده اند اما علامه محمد رضا حکیمی بعنوان یکی مهم ترین مروجین این مکتب در عصر معاصر به شکل دیگری از آن استفاده می کند و فلسفه را نقض نمی کند بلکه از آن هم در جای خود استفاده می کند.
خود علامه حکیمی در معرفی مکتب تفکیک می گوید: منظور از مکتب تفکیک، شیوه پسندیده فقهای آگاه و دانشمندان درد آشنای تشیع است که طبق وظیفه مرزبانی، حدود و ثغور مسائل عقیدتی را مشخص کرده، ایتام آل محمد (صلوات الله علیهم) را در عصر غیبت با سرچشمه زلال معارف حقّه یعنی (قرآن و روایات) آشنا میکنند و از سقوط در مکتبهای التقاطی و ساخته بشری چون "فلسفه" و "عرفان مصطلح" باز میدارد.
دیگر اندیشه جالب علامه حکیمی(ره) که فقط در اندیشه و سخن نبود و علامه به آن عمل هم کرد اندیشه های وی در باب عدل و فقر بود.
علامه حکیمی با اتکا به قرآن، سنت و روایات معصومین جامعه اسلامی را جامعه ای معرفی می کند در آن فقیر و کمبود دار و بیکار وجود نداشته باشد و در این باره از استدلال های دقیقی استفاده می کند او جهان مادی را جهان نیاز می داند و تاکید دارد که این نیازها باید با عدل برطرف شود و در این باره می نویسد: (باید نیازهای انسان در این جهان تأمین شود تا بتواند به معرفت خدا و عبادت خدا بپردازد. و از این جهت گفتهاند، فقر نزدیک به کفر است.
از سویی دیگر مینگریم که انسانها –همیشه و در همهجا- دو گروهند: محروم و برخوردار. انسانهایی بسیار در جامعهها محرومند و انسانهایی دارا و غنی و برخوردار از نعمتها و امکانات و قدرت و سیاست. و چون همة انسانها -بدون استثنا- باید در مسیر کمال قرار گیرند و به سوی کمال انسانی خویش حرکت کنند، تکلیف انسان محروم چیست؟ یعنی انسانی که به دلیل محرومیت و فقر و کمبود نمیتواند مسیر کمال را طی کند، یا چنانکه باید طی کند، تکلیفش چیست؟ و تکلیف دیگران، و حاکمان و عالمان و اغنیا و توانگران نسبت به او چیست؟
در اینجاست که میبینم خدای حکیم مهربان، پیامبران را فرستاده است برای اجرای عدالت و اقامة «قسط». آیة ۲۵، از سورة مبارکة «حدید» که در آغاز آورده شد، قاطعترین و قدیمترین منشور دفاع از انسان محروم است، زیرا انسانهایی غنی و برخوردار، آنچه خواستهاند بدست آوردهاند، آنان نه تنها نیازی به اجرای عدالت و اقامة قسط ندارند، بلکه اجرای عدالت و قسط به زیان آنان است. زیرا با اجرای عدالت و قسط، اموالی و امکاناتی را که از طبقات محروم جامعه (به نقل احادیث معتبر) گرفته و غصب کردهاند، از آنان پس گرفته میشود و به حقداران محروم از حقوق خویش داده میشود؛ زیرا در احادیث معتبر، از پیامبر اکرم «ص» و ائمة طاهرین «ع» رسیده است که روزی و هزینه و مایحتاج زندگی محرومان در اموال اغنیا و توانگران است، که به آنان نرساندهاند، و در نتیجة این ظلم و غصب، انسانهای بسیاری محروم گشتهاند.
بنابراین، هر حرکت و اقدام اصلاحی (تا چه رسد به انقلاب و اقدامهای انقلابی)، در گام نخستین باید مانع بزرگ رشد و کمال انسان (یعنی؛ فقر، محرومیت، کمبود و نیازمندی) را از سر راه انسانها بردارد، بعد به کارهای دیگر بپردازد؛ زیرا هیچ کاری و اقدامی مقدمبر این اقدام نیست. و خدای متعال هم میفرماید، پیامبران را برای همین کار فرستادیم (لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ).
بدون اجرای عدالت و اقامة قسط در میان جامعه، و در سراسر جامعه (از وسط شهرها تا دورترین روستاها)، هر حرکتی و اقدامی و اصلاحاتی و انقلابی فاقد ارزش است، زیرا در جهت حرکت و تعالیم پیامبران و امامان «ع» قرار ندارد، و بطبع، مورد رضای خداوند متعال نیست.
علی «ع» میفرماید: «الذّلیلُ عِندی عَزیزٌ، حَتّی آخُذَ الحَقّ لَهُ، وَالقَویُّ عِندی ضَعیفٌ، حَتّی آخُذَ الحَقّ مِنه» (فیضالاسلام، خطبة ۳۷)؛ یعنی، مردم ثروتمند را که با قدرت مال، بر شئون جامعه تسلط یافتهاند، پایمال میکنم و حق انسان ضعیفشده و مستضعف و محروم را از حلقوم آنان بیرون کشم و به محرومان میرسانم.
و باید بدانیم که اجرای قسط و عدل، امری ساده و شوخی و شعاری و تبلیغاتی و شرکت سهامی نیست!! یا نباید از دین دم زد و سخن گفت، یا نباید دین را ضایع کرد، و نسلهای جوان را از دین و توان دین بر اجرای عدالت و قسط، و ساماندهی به حیات و معیشت جامعه، ناامید ساخت، و به سوی بیاعتقادی سوق داد، و در چنگال لامذهبانی که انواع شبهات اعتقادی را نشر میدهند، گرفتار ساخت.
حضرت امام جعفر صادق «ع» -مربی بزرگ فرد و جامعه در تاریخ- میفرماید: «اگر عدالت اجرا شود فقیری در میان مردم باقی نمیماند» (اِنّ النّاسَ اِذا عُدِلَ بینَهم یَستغْنُون الحیاة، ج ۶)
بنابراین، اگر ما شیعه هستیم، و راست میگوییم، و نمیخواهیم –به هر قیمت، اگرچه با تضییع دین خدا و محو احکام قرآن و تعالیم جعفری- قدرت داشته باشیم، باید بدانیم که با این سخن صریح امام صادق «ع» -که از امام موسی بن جعفر «ع» نیز رسیده است- اگر یک فقیر، حتی یک فقیر و کمبوددار در جامعهای باشد، اگرچه در دورترین روستا، آن جامعه را نمیتوان مطابق معیارهای اسلامی و جعفری ارزیابی کرد.
و از اینجاست که علی «ع» میفرماید، در کوفهای که امروز من در آن حکومت اسلامی تشکیل دادهام، نه بیکاری پیدا میشود، نه بیخانه و سر بیپناهی، و نه فاقد رفاهی (الحیاة، ج ۶). و علی «ع»، بعنوان یک حاکم اسلامی حکومت میکرد، نه امام معصوم «ع»؛ پس مغالطه نکنند و بگویند، او علی بود ... مالک اشتر که علی نبود؛ هر چه در «عهدنامة مالک اشتر» آمده است، ملاک حکومت اسلامی است)
این اندیشه ها از اعتقاد راسخ وی به اسلام ناب محمدی و علوی نشات می گیرد شاید بیشتر این اندیشه ها را در سخنان و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی دیده باشیم آنجایی که می گوید اگر کل جامعه را هم قرآن بگیریم مادامی که در آن خیلی سیرها و خیلی گرسنه ها وجود دارند آن جامعه اسلامی نیست.
علامه حکیمی در واقع ماموریت اصلی اصول دین یعنی توحید، نبوت، معاد و امامت را برپایی قسط و عدل می داند و برای آن تلاش می کند.
در سال 88 و دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد بنا می شود تا در جشنواره فارابی از علامه محمد رضا حکیمی تجلیل شود اما ایشان از حضور در جشنواره و دریافت جایزه سرباز زدند و علت را در نامه ای به زیبایی بیان کردند
که به عنوان حسن الختام این گزارش بخشی از نامه علامه حکیمی را در ممانعت از دریافت جایزه جشنواره فارابی ذکر می کنیم:
همانگونه که پیشتر هم یادآور شدهام، بار دیگر تاکید میکنم که تا هنگامی که در جامعه ما فقر و محرومیت مرئی ونامرئی بیداد میکند، برگزاری چنین جشنوارههایی، از نظر اینجانب در اولویت نیست.
در این جشنواره از فاضلان و استادانی، به نام خدمت ۵۰ ساله به علوم انسانی تجلیل شده است. پرسش این است آیا این علوم برای ثبت در کتابها و در دنیای ذهنیت است یا برای خدمت به انسان و حفظ حقوق انسان و پاسداری از کرامت انسان است در واقعیت خارجی و عینیت؟ نصاب مقام انسان در معیشت و زندگی به منظور رشد متعالی، رسیدن به اقامه «قسط قرآنی» در حیات اقتصادی است (لیقوم الناس بالقسط) و برخوردار بودن انسانها از حیثیت و کرامت و آزادی در حیات اجتماعی و سیاسی (ولقد کر منا بنی آدم).
آری، باید بکوشیم تا جامعه ما چنان نباشد که دربارهاش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در کوچهها سرگردان است و دومی در کتابها»!