تقویم بدون تعطیلی مدافعان سلامت
  • اقتصادی

  • دی 11، 1400 - 05:15


 

تقویم بدون تعطیلی مدافعان سلامت

گزارشی  از حال‌وروز کادر درمان که بدون مرخصی و استراحت  به تلاش شبانهروزی در روزگار کرونایی ادامه دادند.

ماه ها گذشت؛ ماه ها از روزی که بسیج شدند تا مراقب مبتلایان به یک بیماری ناشناخته و بدون پروتکل درمانی باشند؛ پرستاری برای زندهنگهداشتن بیماران بدحالی که روزبهروز تنفسشان سختتر میشد و دیدن ملافه سفید روی صورت زنان و مردان جوانی که بیرون از بیمارستان زندگی عادی داشتند. آنهمه بیمار را مراقبت کردند و آنهمه مرگ دیدند اما هنوز هم این شرایط برایشان غیرعادی و دردناک است.

بعد از ماهها حضور بیماران و دیدن اشکال مختلف درگیریهایشان و بهبود یا فوت عدهای حالا تجربههای فراوانی دارند. تجربهامروز ، نتیجه ترسهای ماههای اول همهگیری است که قدرت پرستاری حرفهایتر را به آنان میدهد. در گزارش امروز از مشکلات و خاطرات تعدادی از پرستاران بخش ویژه یا آیسییوی سخن میگوییم.

ابتدای شیوع ترس تنها حسی بود که همه کادر درمان داشتند

همه تختهای بیمارستان پر از بیمار بود. هم آیسییو، هم سیسییو که آن را تبدیل به آیسییو کردهاند و هم بخشدیگر که «بخشکرونا» نام داشت و بیماران با شرایط بهتر را در آن نگهداری می شود. با پرستارانی که در آیسییو مشغول مراقبتاند بودند حتی نمی شود صحبت کرد. هم به این دلیل که هرکدام مسئولیت چندبیمار را دارند و نمیتوانند رهایشان کنند و هم به این دلیل که لباسهای مخصوصی پوشیدهاند که بیرونآمدن از بخش با آن لباسها، امکان انتقال بیماری به دیگران را افزایش میدهد.

دیگران از اخلاق خوب و پرستاری دلسوزانهاش تعریف میکنند.یکی از پرستاران بیمارستان بندرعباس می گوید:از همان اوایل شیوع کرونا پرستار بخش آیسییو بوده است تا همین امروز. از ترسهای روزهای اول میگوید که به جان همه کادر درمان افتاده بود: اوایل هم ما ترسیده بودیم، هم بیماران. نه اطلاعاتی درباره بیماری داشتیم، نه روش درمان را میدانستیم. بهتدریج براساس تجربه ترسمان کمتر شد اما تغییر علائم یا افزایش نگرانکننده بیماران، دوباره ما را ترساندهاست.در هر دوره اوج بیماری، تختها جایی برای بیمار جدید نداشتند. در آغاز سال جدید هم پس از گذشت زمستانی نسبتا آرام، دوباره تعداد مبتلایان به طرز وحشتناکی افزایش پیدا کرده است.

وی ادامه میدهد: در دورههای قبل، بیمار در طول 7 تا 10 روز به شرایط بحرانی میرسید اما در این موج باوجود جهش ویروس و تغییر آن، بیمار در مدت 24ساعت همان وضعیت را طی میکند. دوباره از این بیماری میترسیم، چون شدت بیماران بدحال خیلی بیشتر است.

از اسفند98 تا امروز مرخصی نرفته، چون تعداد بیماران تمامی نداشته است. گلایهاش از فرسودگی و استهلاک جسمی و روحی پرستاران است: روزهای اول اسم ما مدافع سلامت بود و قهرمان، اما کمکم فراموش شدیم. با همه شیفتهای شبانه، روزانه و تداوم کار، نهتنها مرخصی نگرفتیم، بلکه اضافه کار هم ماندیم. نیروی دیگری جایگزین ما نمیشود؛ چون کروناکار ندارند. درمقابلِ همه این سختیها در بحرانیترین شرایط، حق کار در بخش کرونا، ماهیانه مبلغ کمی بود که با خطر و فشار کاری آن همخوانی ندارد.

خبرمرگ دادن سخت ترین کار است

یکی دیگر از پرستاران  از آن همکاران شلوغ و خندهروی است که هر ادارهو سازمانی به حضورش نیاز دارد، بهویژه در محیط پراسترس بیمارستان و شرایط سخت کرونا. قبل از شیوع کرونا هم در آیسییو شاغل بوده و با وضعیت بیماران ویژه ناآشنا نبوده اما از زمان کووید، سختیهای بیشتری را دیده است: بعضیها دیسترس شدید تنفسی دارند اما مرگومیرها غمانگیزترین اتفاق بودهاند؛ سخت است دیدن اینکه از جوان نوزدهساله تا میانسال و سالمند مقابل چشمان ما جانمیدهند.میان شوخی با همکارانش چهرهاش را غم میگیرد: کارکردن در بخش آیسییو یعنی هرلحظه، خطر مرگ یک بیمار و ما این را میدانیم و سعی میکنیم بیماران را کنترل کنیم اما بازگرداندن سلامتی فرد مبتلابه کرونای بدحال، از علم و توان ما خارج است. با اینکه مدتها پرستار اورژانس115 و بیمارستان بودهام، هنوز هم سخت است خبر فوت یک مادر یا پدر را به خانوادهاش بدهم.

به گفته او ترس از شیوع کرونا باعث شده است عدهای از پرستاران همان ابتدا درخواست انتقال به بیمارستان دیگری را داده یا برخی استعفا بدهند.

وقتی ابتلا زیاد بودکرونا گرفت

سیساله است و پرستار بخش کوویدکه در آن، از بیمارانی که حال بهتری دارند، مراقبت میشود. شخصیت آرامتری دارد که شاید برای یک پرستار بخش بیماران خاص، ویژگی و خصلتی ضروری باشد. فروردین پارسال وقتی دانش چندانی درباره بیماری نبود، به کرونا مبتلا شد اما نجات پیداکرد. میگوید خودش و بقیه همکارانش دو دوز واکسن را تزریق کردهاند و حالا نگرانی کمتری دارند: از اینکه در بخش مبتلایان به کرونا بودم نمیترسیدم اما این شغل اجازه نمیداد با خانواده و فامیل در ارتباط باشیم. در همه این مدت، خیلی کم فامیل را دیدم اما با واکسن اوضاع بهترشده.

بعضی ها مرگ را دیدند

بخش کووید دیگری هم بود که مسئولیت مراقبت از بیمارانی را دارد که در بدو ورود علائم شدید نشان ندادهاند. بیمارانی با درگیری ریه را شناسایی و سعی میکنند از پیشرفت بیماری پیشگیری کنند. هر روز کارکردن در این بخش برای  جوان یک تجربه جدید است. او وضعیت بستریهای بخش را اینطور شرح میدهد: بیماران لحظات بحرانی سختی دارند؛ گاهی میگویند ما مرگ را جلو چشممان میبینیم و امیدی به دیدن صبح نداریم. افتخار ما این است که در چنین لحظاتی، مانند اعضای خانواده کنارشان باشیم و به آنها امید بدهیم.

علت افزایش مبتلایان یا حال وخیمشان را بعداز رعایتنکردن پروتکلها، مراجعه دیرهنگام به بیمارستان میداند و اضافه میکند: برخی بهخاطر ترس از محیط بیمارستان در خانه میمانند یا خوددرمانی میکنند؛ این کار باعث ازدسترفتن زمان میشود و هنگامی بستری میشوند که ریهها 90درصد درگیری دارد و عملا بیمار درحال احتضار است.

از پوشش بسیار سخت و گرم و شیفتهای طولانی بخشها در زمان اوج شیوع گفت، از عوارض پوشیدن مداوم ماسک و شیلد و استرس مداوم که حالا هم او را دچار سردردهای مداوم کرده است و هم کاهش وزن. بار مسئولیتها هم خیلی سنگین است: هر پرستار در بخش، مسئول چند بیمار بود و  به محض خالی شدن یک تخت، بیمار بعدی جایگزین میشود و این یعنی یک لحظه استراحت نداشتیم.

حضور در جبهه یک جنگ ناشناخته

یکی دیگر از مدافعان سلامت  از تعداد تختهایی میگوید که در دورههای مختلف اوج کرونا به بیماران اختصاص پیدا میکرد میگفت: بهدلیل افزایش تعداد بیماران علاوهبر استفاده از بخش آیسییو، مجبور شدیم بیماران بخشهای آیسییو را به بیمارستانهای دیگر منتقل کرده و آن را برای بیماران کووید تجهیز کنیم.

تعبیر او از شیوع کرونا «جنگ» است: هیچوقت روزهای سخت اسفند98 را فراموش نمیکنیم. ما وارد میدان جنگی شدهبودیم که هیچ تجربهای از آن نداشتیم. حالا با گذشت بیش از یک‌سال می‌دانید خستگیما از کجاست؛ اینکه با همه تلاشهای شبانهروزی‌مان، بسیاری از افراد بیرون از بیمارستان به رعایت پروتکلها بیتوجهاند.

 

خسته نیستند، فرسوده شدند

همه کادر درمان از رعایتنشدن پروتکلهای بهداشتی ازسوی شهروندان گله دارند: با گذشت چندماه و درحالیکه اینهمه مرگومیر دیدهایم، هنوز برخی از مردم پروتکلها را رعایت نمیکنند. چندروز پیش ازدحام 30 تا 40نفری را درمقابل یک آبمیوهفروشی دیدم و افسوس خوردم.درمان بیماران را وظیفه کادر درمان می دانیم نه رعایت خودمان.

باید  بهجای «خستگی» بنویسم «فرسودگی» و تأکید کنیم: اینکه وقت میگذارند و تلاش میکنند اما بیماران بهبودی پیدا نمیکند  یا تعداد بیماران همچنان درحال افزایش باشد، باعث فرسودگی آنها میشود نه خستگی.