در تاریخ معاصر ایران، کمتر دههای را میتوان یافت که از بحران و تنش خالی بوده باشد؛ از جنگ و تحریم گرفته تا خشکسالی و فرونشست، از تورمهای دو رقمی ممتد تا صفهای کالا و دارو. با این حال، در پس هر دوره از دشواریها، واژهای همواره تکرار شده است: ملت.
این واژه، در بزنگاههای مختلف، تبدیل به سپری زبانی برای پوشاندن ضعفها شده است؛ «به نام ملت» طرحها آغاز میشوند و «به خاطر ملت» ناکامیها توجیه. پرسش بنیادین اما این است: آیا در همه تصمیمهایی که به نام ملت گرفته میشود، ملت واقعاً حضور دارد؟ یا تنها امضای او در پای تصمیمها باقی مانده و از فرآیند تصمیمگیری حذف شده است؟
در گفتار رسمی، ملت بیشتر به شاخص و درصد تقلیل یافته است؛ به عدد رشد اقتصادی، نرخ فقر یا شاخص نابرابری. اما چهره واقعی ملت در همین ارقام پنهان است: در رنج و صبوری معلمان، کارگران، پرستاران و کارمندان. آنان که در گرمای پنجاه درجه جنوب یا سرمای برفگیر غرب و شمال غربی، بار زیست روزمره را به دوش میکشند. ملت همان مردمانی هستند که بیهیاهو چرخه کشور را میچرخانند؛ بیصدا اما مؤثر.
این مردم، اگرچه در آمارهای رسمی حضور دارند، در اتاقهای تصمیم، صدایشان کمتر شنیده میشود. در حالی که هر سیاست عمومی، اگر از کف جامعه و نیاز واقعی مردم آغاز نشود، دیر یا زود از واقعیت فاصله میگیرد و به بیاعتمادی میانجامد.
در چند دهه گذشته، بسیاری از واژگان بزرگ دچار تورم معنایی شدهاند. «عدالت» در میان آییننامهها رنگ باخت، «آزادی» در چارچوبهای اداری محصور شد، و «ملت» در انبوه تکرارها تهی گردید. واژهها نیز مثل انسانها، اگر بار بیمسئولیتی بر دوششان گذاشته شود، فرسوده میشوند.
نام ملت، هنگامی اصالت دارد که همراه با حق آگاهی و مشارکت باشد، نه صرفاً ذکر نامش در مقدمه گزارشها. بدون پاسخگویی، «به نام ملت» گفتن، تنها پوششی است برای تصمیمهایی که گاه بدون حضور ملت اتخاذ میشود.
در مواجهه با بحرانها، آسانترین راه، نسبتدادن مشکلات به رفتار عمومی مردم است:
اگر آب کم است، میگویند مردم درست مصرف نکردند؛
اگر تورم بالاست، میگویند جامعه بیش از حد تقاضا دارد؛
اگر اعتماد اجتماعی کاهش یافته، مردم بیصبر شدهاند.
حال آنکه ملت مجموعهای از همان افرادی است که بار نظام اقتصادی و نهادی را بر دوش دارند؛ پس نقد ملت، در واقع نقد خویش است.
مسئله، کمتوجهی به سیاستهای اصلاحی پایدار است. تا زمانی که عدالت توزیعی، شفافیت اقتصادی و کارآمدی نهادی در اولویت نباشد، «ملت» همچنان در گفتار میماند، نه در عمل.
فقر، صرفاً فاصله میان درآمدها نیست؛ نشانهای است از نارسایی ساختارهای حمایت اجتماعی. تورم، فقط افزایش قیمتها نیست؛ پیامِ آشکارِ ناترازی میان تصمیم و پیامد است. خشکسالی نیز فقط کمبود آب نیست؛ بازتابِ فراموشی خاک، طبیعت و مدیریت پایدار است. اختلاس تنها یک رفتار مالی خطا نیست؛ جلوهای از گسست میان قدرت و پاسخگویی است.
تا زمانی که تحلیل سیاستها در سطح پدیدهها باقی بماند و به علل ساختاری نپردازد، ملت ناچار است با همان واژههای فرسوده، بحرانهای تازه را تحمل کند.
ملت، صرفاً انبوهی از جمعیت نیست. ملت، حافظه تاریخی، رنج مشترک و امید مشترک مردم است. آنان که در سختیها خم نشدهاند و هنوز میکوشند که زندگی را آبرومندانه پیش ببرند. هر تصمیمِ ملی، زمانی مشروع است که ریشه در عدالت و صداقت داشته باشد. آنچه به نام ملت انجام میشود اما بر خلاف منافع اوست، در حقیقت به زیان ملت است.
امروز بیش از هر زمان، نیازمند بازگرداندن معنا به واژهها هستیم. واژه «ملت» باید از سطح شعار به ساحت آگاهی برگردد. ملت، نه تودهای خاموش، بلکه شریکِ برابر در ساختن سرنوشت خویش است. مشارکت آگاهانه مردم در تصمیمهای کلان، شفافیت در اطلاعرسانی و پاسخگویی مستمر، تنها راههای احیای اعتماد عمومیاند.
میتوان بحرانها را انکار کرد، اما نمیتوان صدای ملت را برای همیشه خاموش نگه داشت. جامعهای زنده است که مردمش، گرچه خسته، هنوز باور دارند شنیده میشوند.
باید بیاموزیم که گفتن «به نام ملت» مسئولیت میآورد، نه مصونیت. اگر این نام بر هر تصمیمی نقش میبندد، آن تصمیم باید بر مدار عدالت، حقیقت و احترام به مردم باشد.
شاید آن روز که واژهها دوباره معنا بیابند، بتوان با اطمینان گفت:
به نام ملت — اما اینبار واقعاً به نام او.